جیغ کشیدم . تمام شب جیغ کشیدم . من خوب می دانم که جیغ را می زنند و نمی کشند ، اما من می کشیدم . یعنی آن جور زجر آوری که صدا در گلویم خفه شده بود و در نمی آمد و من می خواستم در بیاید از نوک انگشت های پاهام ، اسمش کشیدن بود ... خواب دیدم من را پیاده کردند از آمبولانس من را نه تابوتم را و تو آنجا بودی و نگاه میکردی تو نه یعنی همه بودند کسان دیگری هم بودند که هر چه فکر می کنم قیافه شان الان دیگر یادم نمی آید ولی . باید می دیدمشان . باید حواسم می بود قیافه اشان را ببینم که نبود . فقط جیغ می کشیدم .
بیدار که می شوم گلوم درد می کند از این همه جیغ بی صدا . اگر تو تعبیر فرویدیش هیچ کس خودش نیست ، پس تو کی بودی ؟ ... لعنت به هر چه خواب بد که توش نمی شود یک دل سیر فریاد زد ...