دوستان لطف می کنند وبلاگ ل.ح را برم می فرستند.
وبلاگی که وقتی پخش می شود روی صفحه منیتورم
می خندم ، تلخ ، بی مفهوم
سیگاری در ذهنم روشن می شد بیهوده
دوست داشتن؟
دوست داشتن شبیه زخمی کهنه هبوط می کند در قلبم
ضعف می کند، سر انگشتانم که همیشه خدا تایپ می کنند
باورت می شود؟ روز و شب لعنتی سرانجام بهم رسیدند
زوزه سگان شبیه هق هقی از حلقوم خراش برداشته ام بیرون می زند
سیگارروشن شده در ذهنم دارد دود می‌کند
دودش از دهان و حلق و بینی ام می زند بیرون
درمیان دودهای زوزه ای
کیبردم خیس خیس می شود
اتصالی می کند ناگهان
وبلاگ ل.ح
محو می شود
جلوی چشمانم