....
می شنوی ؟
می خونی ؟
می‌بینی ؟
بغض راه گلومو گرفته . مثل یه غده سرطانی. دارم خفه می شم.
هیچ چیز این دنیا دیگه برام ارزش نداره ، حتی به اندازه یه پاپاسی ...
تمام سنگ هایی که خوردم رو تو زندگیم با دل و جون می بوسم
تمام سنگ های نخراشیده رو..
این یکی بدتر از همه بود، خورد درست وسط سینه ام .
بدتر از همیشه خوردم زمین ...
به خدا اگه نمیری ...
به خدا اگه نمیری ...
هیچ وقت دوستت نخواهم داشت...
کدوم خیابون
کدوم جنبش
تو بهتر از همه می دونی
تو بیشتر از همه ، همه چیز رو می دونی
همه خسته شدن
کف خیابون ها خون نمی خواد
کف خیابون های تهران خون نمی‌خواد
من دارم خون گریه میکنم آره ... دوست داری نه ؟ دوست داری خودشت می یاد نه ؟ دارم مثل سگ زوزه می کشم ...
می خوای بیای خون بریزی نه ؟
چون اگه نمیری
ازت متنفر می شم
من دارم خفه می شم
من دارم خفه می شم و نمی دونم
تو داری چه گهی می خوری
من بهت شک ندارم
عزاداریت پس نزدیکه
من آماده ام
یادم نمی ره که عشق به وطن بالاترین عشق هاست
تو گفتی نه ؟
خودت گفتی ...
پس باید باید لباس سیاه بخرم
خنده بکن عزیزم
امروز تو زندگی ام برای اولین بار مانتو قرمز خریدم وداشتم به این فکر می کردم . شاید اگه یه روز همدیگر رو دیدیم ، از این رنگ بپوشم .. مانتو گل گلی قرمز... ها ها ها!
چه گهی خوردم.. بعد از این باید باید باید
برای عزاداریت خودم رو آماده کنم
تو مسامحه نمیکنی نه ؟
می ایستی جلوی همه نه
تو یه قهرمانی نه ؟
برای این سرزمین !
وای به روزی که جسدت رو نیارن تو محلمون بگردونم
وای به روزی که تیکه تیکه نشی
وای به اون روز
....
می بینی ؟
می شنوی ؟
میخونی ؟