من آدم نگرانی نیستم..اطرافیانم میدانند..
 من به سختی دلواپس چیزی میشوم..
تووی ذهن من همیشه همه چیز روبراه است..همیشه همه خوب اند و همیشه همه سلامت به مقصد رسیده اند..
تووی ذهن من برخلاف ذهن مادرم هیچ وقت ماشین ته دره نمیرود,وسط کوچه کسی آدم را خفت نمیکند, کسی معتاد نمی شود با دو نخ سیگار ، نصفه شب میان خیابان کسی تووی ماشین به آدم تجاوز نمیکند,شیرگاز باز نمی ماند,خانه آتش نمیگیرد..دزد به ماشین قفل فرمان نخورده نمیزند,در حیاط را که باز بگذاری پیشوهه در نمیرود..

تووی ذهن من هر کسی که دیر میکند حتما کار داشته است و نمرده است و یا دیروقت که تلفن زنگ بزند از بیمارستان و کلانتری و مرده شور خونه نیست
تووی ذهن من تمام جواب آزمایش ها سالم است و هیچ کس بیمار نیست..
تووی ذهن من برخلاف مادرم همسایه بالایی مجردمان را من نمی خواهم ترتیب بدهم  و آقای همسایه مان آمار رفت و آمدهام را ندارد...
تووی ذهن من هیچوقت نمی آید که آقای بنگاهی خانه نشان دهنده میخواهد کسی را کاری کند ! تووی خانه ی خالی..
تووی ذهن من کسی توهین نمیکند..کسی با چاقو به جان آن یکی نمی افتد..تووی ذهن من کسی دعوا نمیکند..کسی دروغ نمیگوبد..کسی زیرآب کسی را نمیزند..کسی از کسی بدش نمی آید..
تووی ذهن من آدم ها صالح و سالم طبقه بندی شده اند,هیچ کس دزد و قاتل نیست.هیچ کس آدم را نمیگیرد بزور بکند..تووی ذهن من هیچ راننده ای مست نیست..هیچ پیچی خطرناک نیست..هیچ ترمزی نیست که نگیرد..هیچ زمینی لغزنده نیست..تووی ذهن من راننده ای نیست که حواسش با جاده و خیابان نباشد..
تووی ذهن من همیشه همه چیز مثبت است..من همیشه نیمه ی پر لیوانم..
.
تووی دنیای واقعی من آدم هام میمیرند..تووی دنیای واقعی من آدم هام میروند تووی دره..تووی دنیای واقعی من آدم هام بیماری های سخت میگیرند..تووی دنیای واقعی من آدم هام درد میکشند و از دردهاشان میمیرند..
تووی دنیای واقعی من آدم هایی که نصفه شب زنگ میزنند خانه ات یا از بیمارستان اند یا میخواهند خبر مرگ کسی را بدهند..
تووی دنیای واقعی من آدم ها میروند زیر کامیون و جنازه ی له شده شان رووی آسفالت جاده باران میخورد..
تووی دنیای واقعی من راننده ها به دوست دختر زیبای 21ساله ی من تجاوز میکنند و بدن نیمه جانش را میان جاده رها میکنند..
تووی دنیای واقعی من دوستم با دوست دخترش میخورند به گاردریل وسط اتوبان و دخترک ویلچرنشین میشود..
تووی دنیای واقعی من دوستم با کله از شیشه ماشین پرت میشود بیرون و گاهی وسط خیابان های تهران شلوغ یادش میرود کیست و خانه اش کجاست..
تووی دنیای واقعی من دوست هام را توو خانه ی هم میگیرند و میگذارندشان تووی بازداشتگاه که از ترس بلرزند و تا روزها صدا ازشان درنیاید..
تووی دنیای واقعی من همسران دوست هام میروند سفر و هیچوقت برنمیگردند..
تووی دنیای واقعی من آدم هام تووی خانه های دانشجویی شان از نشت گاز آرام و بی صدا میمیرند..
تووی دنیای واقعی من آدم ها بی خود و بی جهت میمیرند...
تووی دنیای واقعی من آدم ها به هیچ جایی بند نیستند..