بعد این‌طوری می‌شود که تو فکر می‌کنی داری کم‌کم همه‌چیز را پیش‌بینی می‌کنی. این‌طوری می‌شود که بعضی وقت‌ها شک می‌کنی که نکند توهم زده‌ای؟ که نکند ذهنت بازی درآورده؟ بعد این‌طوری می‌شود که آدم‌ها فانکشن می‌شوند و عمل‌گر می‌شوند و ثابت می‌شوند و بعد تو ده به یک شرط می‌بندی و برنده می‌شوی!
بعد این‌طوری می‌شود که احساس می‌کنی همه نقش بازی می‌کنند و همه چه‌قدر بد نقش بازی می‌کنند و همه‌شان باید تویِ کلاسِ بازیگری ثبتِ نام کنند و رد شوند و تجدید دوره شوند! بعد فکر می‌کنی نکند تو هم داری نقش بازی می‌کنی و بد بازی می‌کنی و باید بروی تویِ یکی از همین کلاس‌ها و رد شوی و تجدیدِ دوره شوی و دوباره همین آش و همین کاسه؟ بعد این‌طوری می‌شود که همه چیز اگزجره می‌شود و اغراق‌آمیز می‌شود و از حدش می‌گذرد و گندش در می‌آید و گندش خارج می‌شود! بعد این‌طوری می‌شود که تو تویِ مسابقاتِ جهانیِ اسکی رویِ گندِ خارج شده شرکت می‌کنی و قهرمان می‌شوی و می‌روی پشتِ تریبون و گندِ قضیه رو در می‌آوری!