دوباره و دوباره, نه اینکه حکایتی باشد چندباره که اگر هم باشد شیرین است و دلنشین.
دوباره و دوباره, رسیدنهای همیشگی به ناکجاآبادها و ایستادن در ایستگاههایی که کسی دست تکان میدهد برایت و نماندن, بلکه هم نتوانستن. میگذاری, دل میدهد, دلدل میکنی, فاعل میشود, مفعول میشوی, همه میشود, بی هوا خنده میکنی, سکوت میکنیم و کسی "کفشهایت را جفت میکند سر."
همیشه که نباید همه چیز ناگهان تمام شود. ذره ذره هم میشود به پایان برد.

 نگاه کن اینگونه: بدنی بر بدنی آواز بخواند.