راستی باید کمی درباره اینجا حرف بزنم ؟
من سه چیز عجیب و دوست داشتنی در دنیا دارم ! اول چراغ قوه ای که یادگار پدربزرگم هست دوم قطب نمایی که یادگار یه جایی است ! و سوم اینجا که هدیه ای است بس عزیز گرچه خیلی از روزهای اولی که گرفتمش فرق کرده و پوست انداخته و ریختش این روزها عوض شده و هدیه دهنده اش نیز هم یه عالمه عوض شده ، که دیگر نیست آنی که مثلا نوزدهم آگوست بود اما دوستش دارم .....
این سه چیز و مخصوصا این بی چیز برایم عزیز هستند .
این بی چیز و نقاشي ، موسيقي ، ادبيات ، سینما و اتاقم و کاکتوسهایش ، تمام ِ دلبستگي هايم به اين دنياست .
اين بی چیز را دوست دارم چون به دور از تمام ِ چیزها و ترس ها و تَنش ها ، حرفهاي ناگفته مانده در دلم را بالا مي آورم روي اين چیز .
این بی چیز يك جور آرامش خاطر، يك جور انتقام و له کردن تمام ِ حدود و قوانيني كه مسخره هستند و حس ميكنم نيازي بهِشان نيست را بهم می دهد .
این بی چیز يك جور پشت كردن به همه چیزهایی است كه بي دليل ساختيم كه محبوس كنيم خودمان را در آن ....
فكر ميكنم فعلاً تا همين حد كفايت كند .راستی اسمم هم اصلا مهم نیست هست ؟