کلمات بین ما کلمات بین ما رنگ خون گرفته اند، خونی که از سلاخی کودکی روی زمین ریخته شده .کلمات بین ما ناباورانه حس گمشدگی دارند.سرشار از تناقض های عجیب و غریب . وقتی کلمات بین ما رد و بدل می شوند.انگار روی هوا یخ میزند ، بعد به گوش ما می رسند، مثل گلوله های سربی که دودشمن اجدادی به سوی هم شلیک می کنند.کلمات ما درراه رسیدن به هم می میرند. بو می گیرند. متعفن می شوند. لاشه می شوند. این حکایت اما حق کلمات ما نبود. کلمات درابتدا زنده بودند و درخشان . به تازگی کلی سرخ که ازشاخه چیده نشده است و هرگز هم چیده نمی شود ....