مثل هامون شدم تو فیلم مهرجویی
وقتی که داشت کف زمین رو با طی تمیز می کرد
طی رو می کشید روی کف پوش ها
و با خودش می گفت
آخه این قصه از کجا شروع شد
از کی شد که همه زندگی من به هم پیچید
حالا منم اینطوری شدم
حالا منم این شکلی شدم
هر روز ،
هر روز،
از خواب بیدار می شوم
و حالم بد می شود
از اینکه به این فکر کنم
چرا همه چیز با اومدن اسم تو ، تو زندگیم تغییر کرد
مثل اومدن مردآرام تو زندگی شعله
رویای تبت فریبا مافی
بهم می ریزم
دلم می خواد بارون بیاد
برم زیر یه سرپناه
در حالی که خیس خیسم
به این فکر کنم
که از کجا شروع شد
بعد تفنگم بردارم
پله ها رو بشمارم
بیام سراغت
بکشمت
و از این حس آروم بشم
از همه کابوسام رها بشم