میدونی که من ریاضی خوندم ولی هیچ چی که به ریاضی مربوط باشه انجام ندادم ! اول ه دندون پزشکی قبول شدم دوماه فقط دوماه خوندم دیدم آدمش نیستم با هر بد بختی ای بود رفتم تغییر رشته دادم سینما خوندم همه دهنشون وا مونده بود یعنی چی که خوب ؟
بعد سینما رو که تموم کردم رفتم حقوق خوندم ، حقوق رو دوس داشتم ولی باز هیچ وقت عاشقش نشدم بعد رفتم کاری رو که تو همه این سالها میکردم و اون عکاسی و روزنامه نگاری بد ادامه دادم ، استادش شدم !
همه اینها رو گفتم تا برسم به معلم سال پنجم دبستانمون خانم نجار پور ! عاشقش بودم ولی خب تو درسش که جغرافیا بود خنگ بودم !
تکرار معجزه میکند!

اینو پشت کتاب جغرافی سال پنجمم نوشته بود خودش وقتی که هی از می پرسید می سی سی پی کجاست و من احمق اونو با یه رودخونه دیگه قاطی گرفته بودم  خودش نوشته بود و داده بود دستم . خوشگل بود و می دونست دوستش دارم .
باورت میشه اون سال خرداد جغرافی رو بیست شدم !
حالا هی دارم با خودم تکرار می کنم که هی پسر ناراحت نباش می گذره این روزای تلخ تر از زهر
به چند روز دیگه که فکر می کنم دلم میخواد این روزهای مسخره رو جهشی برم جلو و خودمو برسونم تو وین
ولی اگه بذاره این روزای سخت یعنی زنده می مونم تا اون روز ؟