زایش عقیم

پستان هایم از دلیل نامفهومی درد می کشد

دردی که مرا می رساند به

اندوه زنی که از اعماق تاریخ برآمده بود و لیلت نام داشت

خدایی که او را آفریده بود دوستش نداشت

او مسئول خواب شهوانی مردان بود

و پستان های من از دلیل نامفهومی درد می کشد

بی اینکه جریان حیاتی در رگ و پی آن دویده باشد

درد از مویرگ هایم سرازیر می شود

زیر شکمم

به دلیلی نامفهوم زیر شکمم تیر می کشد

من درد می کشم

من درد می کشم

زایشی نیست

خدایان همه سکوت کرده اند

از تبی تاریخی به خود می پیچم

مثل پیچک ها در حال رشد

خونی لزج از بدنم بیرون می پاشد

خونی که می ریزد در توالت خانه ام

بعد سرازیر می شود در شبکه فاضلاب شهری

شهر آبستن از درد من می شود