بچه بودم بابا بزرگم برام یه دوچرخه یاماها خریده بود شونزده
از اونایی که پشتی هم داشت و یه فرمون خرگوشی بقول اون روزا داشت بروبیایی داشتم برا خودم و  نوبتی دخترا رو سوار دوچرخه ام می کردم ،
حالا بعد بیست و هفت سال تازه منو تو فیس بوک پیدا کرده و یه کاره اومده میگه : تازه می فهمم نباید اونقدر سرمون به رانندگی گرم میشد ...