آدم گاهی میشود آدمِ کارهای ممنوعِ ممنوع. آن کارها که هیچ منطقی پشت قباله شان نیست، توجیه ندارند. که هر ثانیه شان پر است از دلهره، ترس، اضطراب. که هر قدم که برمیداری میدانی نود درصد زیر پایت پوچ است، خالی است. بعد هم هات میشود تجربهی لذت ریسک، لذت حدس و گمان، لذت تکیه دادن به ناخودآگاه، لذت بیهوا پریدن، پر زدن، رفتن، رهایی، رها شدن، رها ماندن.