امشب به این فکر میکردم که این وبلاگم را دود کنم برود هوا. برود به خلأیی که اغلب خود من در آنجا سیر میکنم. این همه نوشته برای چه؟ برای که؟ چون عمیقن به این گفته اعتقاد دارم که بعضیها چیزی خلق نمیکنند، بلکه مشی زندگیشان، خود، اثری به تمامی خلاقانه و هنری است و نیازی به بروز و ثبت افکار و احساسشان ندارند. آن کسی که باید درکشان کند، درکشان میکند و از لابهلای رفتار و گفتار و انفاسشان، هر آنچه که باید درمییابد و بهره میبرد. وقتی هم که نبودند، خاطرهای به شدت اسطورهای ازشان باقی میماند.
همه چیز در دایرهی حضور انسان اتفاق میافتاد ولی حالا که فقط من می نویسم و تو میخوانی هیچ نمی گویی ؟
زندگی یکی است، و اثری هم که از آن برآید یکی است. هیچ اثری هم به اندازهی زندگی نمیتواند بیانگر تمامی احساسات و تفکرات آدم باشد.
دوست دارم از آنانی باشم که دم نزدند، چیزی ننوشتند، اثری خلق نکردند، و فقط در ابتدای زندگیشان نوشتند: «تقدیم به کسی که دوستش دارم.»
همه چیز در دایرهی حضور انسان اتفاق میافتاد ولی حالا که فقط من می نویسم و تو میخوانی هیچ نمی گویی ؟
زندگی یکی است، و اثری هم که از آن برآید یکی است. هیچ اثری هم به اندازهی زندگی نمیتواند بیانگر تمامی احساسات و تفکرات آدم باشد.
دوست دارم از آنانی باشم که دم نزدند، چیزی ننوشتند، اثری خلق نکردند، و فقط در ابتدای زندگیشان نوشتند: «تقدیم به کسی که دوستش دارم.»