یادها

چشمم رو باز کردم. یه اس م س از شماره نامعلوم: یادها فراموش نخواهد شد حتی به بااجبار؛ دوستی ها ماندنی اند حتی با سکوت . گوشیم آنچنان پرت کردم به سمت دیوار که شکست
در آن روشنایی بی جان اتاق، با انگشتان ظریف دست راستت دکمه های پیراهنم را باز میکردی. گویی که با خود تانگو میرقصند و بدن من بستریست برای خرامان نازیدن آنها. با همان یک دست، کمربند که هیچ، به خدمت دکمه ی شلوار و زیپ و آنی میدیدم که عریان شده ام در مقابلت. مبهوت میماندم مدتی. این را بهت نگفتم و نخواهم گفت.
یک دستت برایم کافی بود. این روزها، یک دستی عاشقی کردنت را بیاد می آورم .
عین یه بچه خوابیده. دستمو رو شکمش گذاشتم. با دم و بازدم نفسش دستم آروم بالا میره، آروم پایین میاد. آروم بالا میره، آروم پایین میاد. .. . ..

سه:
 یهو بی تاب می شم.یکی کی خونه:
سال هاست که از راه دور اشک های تو رو پاک کردم .
 تو خیلی دوری از من ، خیلی دور

دو:
کافه رمنسم. برای تنهایی. اما رویا جلوم نشسته. استرس داره. یک بند حرف می زنه .
سرم میارم بالا ازش می پرسم: قرصاتو خوردی

یک:
کافه رمنس یعنی کشف شکوفه .حاصل عاشقی هایش.رازی که یک روز کاری سخت به من گفت : من دنبال عشقم بودم و پیداش کردم ...

حالا هر روز فاجعه زیستن را در انتظار یک معجزه نفس می کشم ...

حالا همش خیره می شوم به پنجره ای که پرده هایش در دست باد اسیرند.حالا هر روز تکرار می کنم که گور بابای فردا و فرداها..

بودنت را نمي بينم
اما همين که مي روي تمام دنيايم مي شود تو
خاطره هايت از درزهاي پاره ي لباس هايم بيرون مي زنند
موهايت لاي کتاب ها سبز مي شوند
تمام تلوزيون مي شود آهنگ هاي مورد علاقه ات
عکس هاي گم شده ات زير تخت پيدا مي شوند
لباس ها و جوراب هايت هم
اسمس ها اشتباهي به تو سند مي شوند
و کتاب هايت روبه رويم صف مي کشند
وقتي مي روي زندگيم را با زندگيت اشتباه مي گيرم!!
به سلامتی دیوار که هر مرد و نامردی بهش پشت کرد و به هیشکی پشت نکرد.