بدترین چیزی که ممکنه از یه رابطه باقی بمونه یه عکسه،
یه عکس..!
دلم در حسرت يک دست
دلم در حسرت يک دوست
دلم در حسرت يک بي رياي مهربان ماندست
و اما با توام اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي
کدامين يار من را مي برد تا انتهاي باغ باراني
کدامين آشنا آيا به جشن چلچراغ عشق مهمان ميکند من را
بگو اي دوست بگو اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي
تو که حتي شبي را هم به خواب من نمي آيي
تو حتي روزهاي تلخ نامردي
نگاهت التيام دستهايت را دريغ از من نميکردي
من امشب با تمام خاطراتم با تو هم خواهم گفت
من امشب با تمام کودکيهايم برايت اشک خواهم ريخت
من امشب دفتر تقويم عمرم را به دست عاصي درياي ناآرام خواهم داد
همان دريا که ميگفتي بگو اینجایم و هرگز نمی ترسم
بگو محبوب بگو اي آنکه بي من مثل من تنهاي تنهايي
کدامين يار من را مي برد تا انتهاي باغ باراني
.......
نمایشگاه هم تموم شد
.....
خون کم بود حنجره هم بهش اضافه شد
یعنی چکار میخوای بکنی خدا تو با من ؟ 
خوب درسته که اونی که می خواستم نشد ..ولی حداقل از بلاتکلیفی در اومدم ..الان می تونم با خیال راحت بشینم یه گوشه و برا بدبختیه خودم زار بزنم
به شدت زیادی حس میکنم لای پتو پیچیده شدم و شخصی با پتک یا حتی گوشت کوب کوبیده روم ..... کوفته شدم
تشریف آوردن .... من رو دیده بهم میگه چشمت مثله کاسه خون هست یا نخوابیدی یا خیلی گریه کردی میگم هیچکدوم .... میخنده میگه جفتش یعنی
یا خوب باش یا اصلا نباش
خیلی هم دلم میخاد یبار تو دلت برام تنگ بشه ..... فقط یبار
همین الان اومدم خونه الان هم قرار گذشتم برم بیرون کلا میخوام بیخیال همه چی بشم امشب ......حتی تو .......
یه چند روزی شاید برم سفر .... فردا معلوم میشه
..... میخوام فراموشت کنم