از انسانها غمی به دل نگیر؛ زیرا خود نیز غمگین اند؛ با آنکه تنهایند ولی از خود میگریزند زیرا به خود و به عشق خود و به حقیقت خود شک دارند؛ پس دوستشان بدار اگر چه دوستت نداشته باشند.
فكر میكنم به باراني كه از پيراهنم ميگذرد از پوستم ميگذرد و از درون من را غرق ميكند.
زندگی کن و بگذار زندگی کنند.. نميتونی حدس بزنی اينو کی و راجع به کی گفته!
من اعتراف ميکنم لايه اوزون را برای دو نفس عميق، هوای تازه،از عمد سوراخ کرده ام من چهار روز است فهميده ام که همه آدمها خيلی وقت پيش ها مرده اند من اتفاقی کشف کرده ام که خيلی وقت پيش ها يک جوجه تيغی بوده ام من از ديشب مثل گربه های توی کوچه پرواز ميکنم.
اینجوری نمیشه میخوام یک تراژدی بنویسیم و آن را با "And they lived happily ever after" تمام کنم و بعد بشینیم های های بحال اسف بار خودم گریه کنم.
سرم سوراخ شده و مغزم با تعجب کودکانه ای يواشکی به دنيای من سرک ميکشد تهوع دارم و سرگيجه و لخته های احمقی که جلو چشم مغزم را گرفته اند.
اعتراف ميکنم از نظر من لطيف ترين حرکت زنانه وقتی است که دخترک عينکش را با دومين بند انگشت سبابه اش روی دماغش به بالا سر ميدهد و با بغض به من زل ميزند.
تو را می خواهم برای یادبود دردهایی که نگفتی حرفهایی که نشنیدم نبودنیهایی که بودم،باز دلم راز خستهای را میخواهد که با بوی وجودت فراموش کرده بودمشان.
شاید باور نکنید ولی من جالب ترین اتفاق عمرم را الان تو خیابون دیدم : آقای کوری بود که داشت عينک سياهشو تميز ميکرد.
شنیده اید که می گویند دل که هوایی شد به هیچ کار نمی آید دیگر دل من هم هوایی باران شده و بود و هوس باریدن داشت این روزها.