ترور جسي جيمز توسط رابرت فورد تر


The Assassination of Jesse James by the Coward Robert Ford
کارگردان: اندرو دومينيک. فيلمنامه: اندرو دومينيک بر اساس داستاني از ران هنسن. موسيقي: نيک کيو، وارن اليس. ‏مدير فيلمبرداري: راجر ديکينز. تدوين: کرتيس کلايتون، ديلن تيچنور. طراح صحنه: پاتريشيا نوريس. بازيگران: براد ‏پيت[جسي جيمز]، مري لوئيز پارکر[زي جيمز]، بروکلين پرولکس[مري جيمز]، داستين بالينجر[تيم جيمز]، کيسي ‏افلک[رابرت فورد]، سام راکول[چارلي فورد]، سم شپرد[فرانک جيمز]، گرت ديلاهانت[اد ميلر]، پل اشنايدر[ديک ‏ليديل]. 160 دقيقه. محصول 2007 آمريکا. نام ديگر: ‏The Assassination of Jesse James‏. نامزد جايزه بهترين ‏بازيگر نقش مکمل مرد/افلک از انجمن منتقدان رسانه ها. برنده جايزه بهترين فيلمبرداري و نامزد جايزه بهترين ‏موسيقي و بازيگر نقش مکمل مرد از مراسم انجمن منتقدين شيکاگو، برنده جايزه بهترين فيلمبرداري از مراسم انجمن ‏منتقدان دالاس فورت ورث، نامزد گولدن بهترين بازيگر نقش مکمل مرد/افلک، نامزد جايزه بهترين بازيگر/افلک و ‏بهترين فيلم سال از مراسم انجمن منتقدان فيلم لندن، برنده جايزه بهترين بازيگر نقش مکمل مرد از انجمن ملي منتقدان ‏آمريکا، برنده جايزره بهترين فيلم، بهترين بازيگر نقش مکمل مرد از انجمن منتقدان فيلم سن فرانسيسکو، برنده جايزه ‏بهترين بازيگر نقش مکمل مرد و نامزد بهترين طراحي صحنه، بهترين فيلمبرداري و بهترين موسيقي از مراسم ‏ساتلايت، نامزد جايزه بهترين بازيگر نقش مکمل مرد از مراسم اتحاديه بازيگران سينما، برنده جايزه بهترين بازيگر و ‏نامزد شير طلايي از جشنواره ونيز. ‏سال 1881. جسي جيمز 34 ساله پس از 14 سال غارت قطارها، بانک ها و دليجان ها در حال کشيدن نقشه سرقتي ‏تازه و همزمان دور ماندن از تير رس جايزه بگيراني است که در صدد شکار اويند. همکار ثابت اش-برادر بزرگترش ‏فرانک او را ترک کرده تا زندگي آرامي براي خود دست و پا کند. جسي براي سرقت آخر نياز به افرادي تازه دارد، اما ‏نمي داند به چه کسي مي تواند اطمينان کند. تنها افراد در دسترس خلاف کاراني خرده پا به نام برادران فورد هستند، اما ‏اعتماد جيمز به رابرت فورد که خود را شيفته وي اعلام مي کند، به بهاي زندگي جسي جيمز تمام مي شود.‏چرا بايد ديد؟يک وسترن زيبا، قوي، حماسي و شاعرانه درباره سرنوشت تراژيک مردي که هنوز بسياري بر سر ياغي يا قهرمان ‏بودن وي اختلاف دارند. مردي که سرنوشتي همچون تراژدي هاي يوناني را زيست و از پشت توسط مردي که به او ‏اطمينان کرده بود، تير خورد. ‏ترور جسي جيمز توسط رابرت فورد ترسو يکي از بهترين نمونه ها براي بازيافت ژانري از دست رفته است، آن هم در ‏زمانه اي که به نظر مي آيد همه قصه ها ديگر گفته شده است. پس بايد قصه هاي کهن را با توسل به ابزار روزآمد ‏روايت کرد. اتفاقي که در دهه 1970 براي گونه وسترن افتاد و کساني چون رابرت آلتمن با مک کيب و خانم ميلر، ‏ترنس ماليک با روزهاي بهشت و دروازه بهشت، سام پکين پا با پت گرت و بيل د کيد، کلينت ايستوود با جوزي ولز ‏ياغي، جان ميليوس با جرميا جانسون و... کوشيدند تا خوني تازه در رگ هاي آن جاري کنند. ‏سينماي آمريکا که هميشه از فقدان پيشينه تاريخي رنج برده، دستمايه لازم براي ساخت فيلم هاي تاريخي و حماسي- و ‏حتي در ابعاد بزرگ تر اسطوره سازي- را در ميان حوادث دويست سال پيش جست و جو کرده است. بديهي است در ‏سينماي کشوري که ژانر وسترن بومي ترين گونه آن محسوب مي شود، قهرماناني غير از مردان قانون و ياغيان وجود ‏ندارند. سينماي آمريکا اما به ياغيان هميشه بيشتر دلبستگي داشته و کوشيده تا چهره اي اسطوره اي از آنان ترسيم کند. ‏افرادي همچون بيلي د کيد قانون شکني که اصولاً شکل گيري اسطوره اش را مديون سينماست، يا بوفالوبيل که شهرت ‏سوئي در از ميان بردن سرخ پوست ها و بوفالوها دارد، بل استار تنها ياغي زن در جمع مردان و از همه مهم تر جسي ‏جيمز که جوانمرگ شد[پديده محبوب اسطوره سازان آمريکايي] و هنوز نزاع بر سر راهزن يا قهرمان بودنش ادامه ‏دارد. همه اين افراد و بسياري ديگر خيلي زود به سينما راه پيدا کردند. شايد بوفالو بيل و جسي جيمز خوش اقبال ترين ‏شان بودند. ويليام فردريک کودي مشهور به بوفالوبيل که خود وارد حرفه سرگرمي سازي شده بود، بعدها نقش خود را ‏در برابر دوربين بازي کرد. چند سال پس از او، تنها فرزند جسي جيمز نيز نقش پدر را در دو فيلم بازآفريني نمود و ‏اينک تعداد فيلم هايي که شخصيت جسي جيمز در آن به نوعي حضور داشته به رقم 71 رسيده است. ‏ترور جسي جيمز توسط رابرت فورد ترسو آخرين آنهاست که بر اساس رمان ران هنسن ساخته شده و قصد دارد تا ‏زندگي خصوصي مشهورترين ياغي آمريکايي به تصوير بکشد. اما بيهوده است اگر بگويم که فيلم به همان اندازه که به ‏جسي جيمز تعلق دارد، متعلق به رابرت فورد نيز هست. داستان دو مرد؛ يکي ترسو که در حسرت افسانه شدن مي ‏سوزد و ديگري که افسانه است، اما مي داند اينها را به قيمت چهره خشونت بارش و خوني که دستانش را سرخ کرده، ‏به دست آورده است. فيلم نمايشگر تلاقي راه اين دو مرد است. نمي خواهم بر قضاوت شما قبل از ديدن فيلم تاثير گذاشته ‏باشم، اما راهي که رابرت فورد ترسو براي به دست آوردن شهرت انتخاب کرد چيز تازه اي نبود. اتفاقي که بعدها در ‏حق خودش تکرار شد تا مردي ديگر لقب"قاتل مردي که جسي جيمز را کشت" به دست آورد!‏اندرو دومينيک متولد 1967 ولينگتون، نيوزيلند است. اما از دو سالگي در استراليا زندگي کرده و در سال 1988 از ‏مدرسه سينمايي سوينبورن شهر ملبورن فارغ التحصيل شده است. اولين فيلمش قصاب را در سال 2000 بر اساس ‏زندگي مارک براندون تبهکار بدنام استراليايي ساخت که براي او بازيگر اول فيلمش-اريک بانا- شهرتي قابل توجه به ‏ارمغان آورد. ترور جسي جيمز پس از 7 سال وقفه، دومين فيلم او محسوب مي شود. فيلمبرداري ترور جسي جيمز در ‏سال 2005 تمام شد، اما تدوينش دو سال طول کشيد. و زماني به نمايش در آمد که دومينيک سرگرم کار روي سومين ‏فيلمش است. ‏ترور جسي جيمز توسط رابرت فورد ترسو يک وسترن 30 ميليون دلاري است که سه نام بزرگ در تهيه آن سهم داشته ‏اند[براد پيت، ريدلي اسکات و توني اسکات]. فيلمي که از نظر سبک تصويري بسيار شبيه به آثار ترنس ماليک از کار ‏در آمده و مي تواند سرآغازي تازه براي ژانر وسترن باشد. پس غفلت از تماشاي آن امري نابخشودني است!‏ژانر: زندگي نامه، جنايي، درام، وسترن. ‏
براي مشاهده عکسهايي از اين فيلم اينجا کليک کنيد
لينکهاي دانلود (نسخه اورجينال با کيفيت DVD)
http://rapidshare. com/files/ 86267248/ sph-taojessej- cd1.part1. rar
http://rapidshare. com/files/ 86266977/ sph-taojessej- cd1.part2. rar
http://rapidshare. com/files/ 86265860/ sph-taojessej- cd1.part3. rar
http://rapidshare. com/files/ 86265893/ sph-taojessej- cd1.part4. rar
http://rapidshare. com/files/ 86266608/ sph-taojessej- cd1.part5. rar
http://rapidshare. com/files/ 86265907/ sph-taojessej- cd1.part6. rar
http://rapidshare. com/files/ 86265795/ sph-taojessej- cd1.part7. rar
http://rapidshare. com/files/ 86265649/ sph-taojessej- cd1.part8. rar
http://rapidshare. com/files/ 86265930/ sph-taojessej- cd2.part1. rar
http://rapidshare. com/files/ 86267405/ sph-taojessej- cd2.part2. rar
http://rapidshare. com/files/ 86265773/ sph-taojessej- cd2.part3. rar
http://rapidshare. com/files/ 86266937/ sph-taojessej- cd2.part4. rar
http://rapidshare. com/files/ 86266917/ sph-taojessej- cd2.part5. rar
http://rapidshare. com/files/ 86266838/ sph-taojessej- cd2.part6. rar
http://rapidshare. com/files/ 86266945/ sph-taojessej- cd2.part7. rar
رمز فايل: ندارد

15 وب که دنیا را متحول کرد !

نزدیک به سه دهه از راه‌اندازی وب جهانی می‌گذرد، اما هیچ‌کس به درستی از گستردگی و وسعت این پدیده بزرگ و متحول کننده آگاه نیست؛ هرچند طی جدیدترین مطالعات، برآورد محققان حاکی از وجود ۴۰ میلیارد صفحه وب در سطح جهان است. با وجود پیشرفت خیره‌کننده در توسعه وب جهانی،‌ بسیاری از ما پیشینه‌ و گذشته آن را به فراموشی سپرده‌ایم اما کافی است نگاهی به دنیای ۱۵ سال قبل بیندازیم. آمازون یک رودخانه بزرگ در جنوب آفریقا و Ryanair نام خطوط هوایی ایرلند بود که به مکان‌هایی پرواز می‌کرد که هیچ‌کس نامی‌ از آن نشنیده بود؛ یاهو نیز واژه‌ای برگرفته از سفرهای گالیور بود و گوگل اشاره به رقم بسیار بزرگ ریاضی داشت؛ eBay نیز نوعی خط نگارشی بود و ... اما امروزه هریک از آنها قدرت بزرگی در دنیای وب محسوب می‌شوند که نمی‌توان از تحولی که در جهان اینترنت ایجاد کرده‌اند به سادگی گذشت؛ روزنامه معتبر و قدیمی‌ گاردین انگلیس پانزدهمین سال راه‌اندازی وب‌سایت خبری خود را جشن می‌گیرد و به همین مناسبت اقدام به معرفی ۱۵ سایت برتر جهانی کرده است که به معنای واقعی کلمه، دنیای وب را متحول کرده‌اند و در اینجا به آنها اشاره می شود کلمات کلیدی: وب سایت نزدیک به سه دهه از راه‌اندازی وب جهانی می‌گذرد، اما هیچ‌کس به درستی از گستردگی و وسعت این پدیده بزرگ و متحول کننده آگاه نیست؛ هرچند طی جدیدترین مطالعات، برآورد محققان حاکی از وجود ۴۰ میلیارد صفحه وب در سطح جهان است. با وجود پیشرفت خیره‌کننده در توسعه وب جهانی،‌ بسیاری از ما پیشینه‌ و گذشته آن را به فراموشی سپرده‌ایم اما کافی است نگاهی به دنیای ۱۵ سال قبل بیندازیم. آمازون یک رودخانه بزرگ در جنوب آفریقا و Ryanair نام خطوط هوایی ایرلند بود که به مکان‌هایی پرواز می‌کرد که هیچ‌کس نامی‌ از آن نشنیده بود؛ یاهو نیز واژه‌ای برگرفته از سفرهای گالیور بود و گوگل اشاره به رقم بسیار بزرگ ریاضی داشت؛ eBay نیز نوعی خط نگارشی بود و ... اما امروزه هریک از آنها قدرت بزرگی در دنیای وب محسوب می‌شوند که نمی‌توان از تحولی که در جهان اینترنت ایجاد کرده‌اند به سادگی گذشت؛ روزنامه معتبر و قدیمی‌ گاردین انگلیس پانزدهمین سال راه‌اندازی وب‌سایت خبری خود را جشن می‌گیرد و به همین مناسبت اقدام به معرفی ۱۵ سایت برتر جهانی کرده است که به معنای واقعی کلمه، دنیای وب را متحول کرده‌اند و در اینجا به آنها اشاره می‌شود:
● eBay.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۵ در آمریکا توسط "پیر امیدیار" ▪ تعداد اعضا: ۱۶۸ میلیون نفر ▪ نوع سرویس‌دهی: مرکز خرید و مزایده آنلاین یکی از بزر‌گ‌ترین وب‌سایت‌های اینترنتی که به کاربران امکان خرید و فروش هرکالایی را می‌دهد؛ شهروندان انگلیسی بیش‌تر از هر وب‌سایت دیگری به آن مراجعه می‌کنند، به طوری که بیش از ۱۰ میلیون عضو انگلیسی دارد و دو سرویس پرداخت آنلاین paypal و skype متعلق به آن است.
● wikipedia.com
▪ راه‌اندازی: سال ۲۰۰۱ در آمریکا توسط "جیمی ‌ولز" ▪ تعداد مراجعه‌کننده: ۹۱۲ هزار نفر در روز ▪ نوع‌سرویس‌دهی: لغت‌نامه آنلاین اگرچه اولین لغت‌نامه اینترنتی در جهان نیست، اما نخستین لغت‌نامه رایگان آنلاین است که همه امکان دسترسی و ویرایش آن را دارند،‌ به طوری که کاربران می‌توانند اقدام به تصحیح یا اضافه کردن مدخل کنند که در مدت چند ثانیه،‌ نرم‌افزار لغت‌نامه را به‌روز می‌کند.
● napster.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۹ در آمریکا توسط "شاون فانینگ" ▪ تعداد اعضا: ۵۰۰ هزار مشترک پولی ▪ نوع سرویس‌دهی: سایت اشتراک فایل هدف اصلی دانشجوی دانشگاه بوستون آمریکا از طراحی این وب‌سایت، به اشتراک گذاشتن فایل‌های موسیقی بود. اوج محبوبیت "نپ‌استر" در سال ۲۰۰۰ بود که بیش از ۷۰ میلیون نفر در آن عضویت رایگان داشتند؛ اما ورشکستگی آن موجب شد تا پس از آن کاربران اقدام به پرداخت مبالغی برای دانلود قطعات موسیقی کنند.
● youtube.com
▪ راه‌اندازی: سال ۲۰۰۵ در آمریکا توسط "چاد هورلی"، "جواد کریم" و "استیون چن" ▪ میزان مراجعه: ۱۰۰ میلیون کلیپ در روز ▪ نوع سرویس‌دهی: سایت اشتراک ویدئویی کارمندان سابق شرکت eBay فکر آن را نمی‌کردند که با راه‌اندازی این وب‌سایت در فوریه ۲۰۰۵ آن را به یکی از محبوب‌ترین سایت‌های اینترنتی تبدیل کنند، به طوری که اکنون روزانه ۱۰۰ میلیون کلیپ آن مورد تماشای کاربران قرار می‌گیرد؛ نمایش ویدیوهای موسیقی قدیمی ‌و رخدادهای ورزشی قرن هفدهم از امکانات ویژه آن است و علاوه بر آن،"یوتیوب" محلی شناخته ‌شده برای بروز استعداد کارگردان‌های آماتور است.
● blogger.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۹ در آمریکا توسط "ایوان ویلیامز" ▪ تعداد اعضا: ۵/۱۸ میلیون نفر ▪ نوع سرویس‌دهی: سیستم راه‌اندازی وبلاگ در حال حاضر تعداد دقیق بلاگ‌های موجود در جهان مشخص نیست، اما میلیون‌ها بلاگ اکنون کاربران را وارد خانه‌های شخصی آنلاین کرده‌اند و در هر دقیقه یک بلاگ راه‌اندازی می‌شود و این انقلاب اینترنتی را باید مدیون blogger دانست که ایده اولیه بلاگ را در ذهن کاربران ایجاد کرد.
● Friendsreunited.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۱ در انگلیس توسط استیو و جولی پانک هورست ▪ تعداد اعضا: ۱۵ میلیون نفر ▪ نوع سرویس‌دهی: وب سایتی برای گردهم آوردن همکلاسی‌های قدیم گرچه در ابتدای راه‌اندازی تعداد مراجعان به این سایت به زحمت دو رقمی ‌می‌شد، اما محبوبیت آن چنان سریع افزایش یافت که در سال ۲۰۰۱ به علت میزان بالای مراجعه، تنها سرور آن از کار افتاد. هم اکنون هزاران کاربر بطور همزمان از آن استفاده می‌کنند و این نتیجه تلاش زوجی است که برای راه‌اندازی آن ۱۸ ساعت در روز سختی کشیدند. ● Drudgereport.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۴ در آمریکا توسط "مت دراج" ▪ میزان مراجعه: ۸ تا ۱۰ میلیون صفحه در روز ▪ نوع سرویس‌دهی: سایت خبری درابتدا تنها به عنوان بولتن خبری ایمیل کار خود را آغاز کرد، اما اکنون به یکی از پرنفوذترین رسانه‌های خبری در سیاست‌گذاری آمریکا تبدیل شده و در طول ۱۲ ماه گذشته بیش از ۵/۳ میلیارد مراجعه داشته است و اولین منبع آنلاین اخبار فوری به شمار می‌آید.
● Myspace.com
▪ راه‌اندازی: سال ۲۰۰۳ در آمریکا توسط "تام اندرسون" و "کریس دی ولف" ▪ تعداد کاربران: ۱۰۰ میلیون نفر ▪ نوع سرویس‌دهی: سایت شبکه اجتماعی از محبوبیت "مای اسپیس" همین بس که میزان مراجعه به آن در انگلیس از شبکه خبری BBC نیز بیش‌تر است. این وب سایت ۱۰۰ میلیون عضوی، تمامی ‌ویژگی‌های جوامع اینترنتی را دارد و به کاربران امکان برنامه‌ریزی برای رخدادها را می‌دهد. "مای‌اسپیس" اکنون چهارمین وب‌سایت پربیننده در جهان است که امکان آپلود و گوش‌ کردن به موسیقی را می‌دهد و اکنون ۲/۲ میلیون گروه موسیقی و خواننده جذب آن شده‌اند.
● Amazon.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۴ در آمریکا توسط "جف بزوس" ▪ تعداد کاربران: بیش از ۳۵ میلیون نفر از ۲۵۰ کشور جهان ▪ نوع‌سرویس‌دهی: فروشگاه اینترنتی، عمدتا کتاب، CD , DVD بزرگ‌ترین فروشگاه کتاب جهان است که ابتدا "کادابرا" نام داشت، اما نام آمازون به عنوان چیزی غیر قابل ‌توقف و بزرگ برای آن انتخاب شد که اکنون درآمد هفت میلیارد دلاری آن در سال به خوبی اثبات کننده نام آن است. موفقیت آمازون تا جایی پیش رفت که موسس آن در سال ۱۹۹۹ از سوی مجله آمریکایی "تایم" مرد سال جهان لقب گرفت.
Slashdot.org ▪
راه‌اندازی: سال ۱۹۹۷ توسط "راب مالدا" ▪ تعداد کاربران: ۵/۵ میلیون نفر در ماه ▪ نوع‌سرویس‌دهی: وب‌سایت اخبار فناوری یکی از وب‌سایت‌های شلوغ و پرترافیک جهان که امکان گفت‌وگو و بحث برای متخصصان و دانشمندان را فراهم ساخته و منبع مرجع اخبار فناوری محسوب می‌شود. بیش‌تر قسمت‌های سایت توسط کاربران نوشته و تنظیم می‌شود و برخی مواقع اظهارنظرهای کاربران در خصوص یک موضوع، از ۱۰ هزار مورد نیز می‌گذرد.
● Salon.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۵ در آمریکا توسط "دیوید تالبوت" ▪ تعداد کاربران: ۵/۲ میلیون تا ۵/۳ میلیون بازدیدکننده در ماه ▪ نوع سرویس‌دهی: مجله اینترنتی اولین وب‌سایت جهان که به‌دست چند روزنامه‌نگار و با هدف ترویج روزنامه‌نگاری آنلاین راه‌اندازی شد. مقالات و یادداشت‌های این سایت در خصوص مرگ پرنسس دایانا و رسوایی اخلاقی بیل کلینتون همچنان در یادها‌ زنده است. استفاده از آن به صورت حق اشتراک است.
● Craigslist.org
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۵در آمریکا توسط "کریگ نیومارک" ▪ میزان مراجعه: چهار میلیارد صفحه در ماه ▪ نوع سرویس‌دهی: یک وب‌سایت ویژه برای جوامع شهری آنلاین یکی از ساده‌ترین وب‌سایت‌های اینترنت است و البته یکی پرقدرت‌ترین آنها. سادگی آن از این جهت است که تنها‌ یک تابلوی اعلانات رایگان است، اما محبوبیت آن که قدرت‌اش را چشمگیر ساخته است به خاطر مواردی از جمله اجاره آپارتمان، فروش خودرو، پیدا کردن کار، گذراندن اوقات فراغت و غیره است. در این سایت به همگی سوالات پاسخ داده می‌شود و به طور کلی این سایت زندگی شهری را در آمریکا متحول کرده است.
● Google.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۸ در آمریکا توسط "لری پیج" و "سرگئی برین" ▪ میزان مراجعه: یک میلیارد جست‌وجو در روز ▪ نوع‌سرویس‌دهی: جست‌وجوی اینترنتی، منبع خبری و ... هم اکنون، نام گوگل به لطف شهرت بی‌نظیر آن، به عنوان یک فعل جدید در لغت‌نامه آکسفورد قرار داده شده است. گوگل بزرگ‌ترین موتور جست‌وجوی اینترنتی در جهان است که سریع‌ترین رشد را در میان سایر شرکت‌های جهان داشته و ارزش سهام آن اکنون فراتر از ۱۳ میلیارد دلار است؛ سرویس‌های متعدد پست الکترونیکی (Gmail)، سرویس نقشه (google map)، مقایسه قیمت (froogle)، تلفن رایگان (Google Talk) و غیره، آن را به دومین وب‌سایت پرمراجعه جهان تبدیل کرده است.
● Yahoo.com
▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۴ در آمریکا توسط "دیوید فلیو" و "جری یانگ" ▪ تعداد کاربران: ۴۰۰ میلیون نفر ▪ نوع سرویس‌دهی: پورتال اینترنت و سازمان رسانه‌ای یاهو با ۴/۳ میلیارد صفحه مراجعه در روز، بالاترین تعداد بازدیدکننده اینترنت را در جهان دارد. سرویس‌های پیام فوری، اخبار و ایمیل آن در جهان بالاترین سطح محبوبیت را دارند و گوگل تنها رقیب جدی یاهو محسوب می‌شود. ● Easyjet.com ▪ راه‌اندازی: سال ۱۹۹۵ در انگلیس توسط "‌هاجی لوآنو" ▪ تعداد کاربران: ۳۰ میلیون مسافر در سال گذشته ▪ نوع سرویس‌دهی: هزینه خطوط هوایی اولین مکان آنلاین برای رزرو بلیط هواپیما که در ابتدا تصور نمی‌شد بتواند تعداد کافی مسافر برای پروازهواپیماها تدارک ببیند. در این سایت علاوه بر رزرو بلیط، می‌توان هتل محل اقامت، اجاره خودرو در شهر مقصد و دیگر خدمات مربوطه را به صورت آنلاین انجام داد.

اردوگاه مسيح / Jesus Camp



فیلم مستند و جدید «اردوگاه مسیح»، که در اینجا براي دانلود قرار داده شده، فاش می‏کند که جمهوری‏خواهان و محافظه ‏کاران جدید حاکم بر کاخ سفید، چگونه از مذهب و کودکان کم سن و سال در راستای اغراض دنیوی و منافع سیاسی خود بهره‏برداری می‏کنند. آنچه برای مخاطب اهمیت درجه اول دارد، اطلاعات بکر و غیرقابل کتمانی است که فیلم در مورد وجود اردوگاه‏های شست‏وشوی مغزی کودکان در آمریکا به دست می‏دهد. کرستن ای.پاورز چکیده: فیلم مستند و جدید «اردوگاه مسیح»، که در این مقاله به نقد کشیده شده است، فاش می‏کند که جمهوری‏خواهان و محافظه‏کاران جدید حاکم بر کاخ سفید، چگونه از مذهب و کودکان کم سن و سال در راستای اغراض دنیوی و منافع سیاسی خود (و در واقع، منافع اقتصادی شرکت‏های بزرگ صنعتی - نظامی آمریکا) بهره‏برداری می‏کنند. نویسنده هر چند می‏کوشد در طی نقد خود، از ارزش و سندیت این فیلم بکاهد و پروتستان‏های انجیلی را از تندروی تخطئه نماید، ولی آنچه برای مخاطب اهمیت درجه اول دارد، اطلاعات بکر و غیرقابل کتمانی است که فیلم در مورد وجود اردوگاه‏های شست‏وشوی مغزی کودکان در آمریکا به دست می‏دهد. مهاتما گاندی زمانی گفت، اگر مسیحیان براساس ایمان خود می‏زیستند، هیچ هندویی در هندوستان باقی نمی‏ماند. او می‏دانست، عقاید بنیادی مسیحیت - مثل جنگ با فقر، مواظبت از کودکان، عشق ورزیدن به دشمن خود، دوری جستن از مادیات و فروتنی کردن - چه قدر نیرومند هستند. اگر کسی خود را مسیحی می‏نامد، واقعاً باید از این عقاید تبعیت کند. فیلم جدید و مستند «اردوگاه مسیح»، مربوط به یک اردوگاه تابستانی در داکوتای شمالی است که در آنجا به کودکان شش ساله برای تبدیل شدن به یک سرباز فداکار مسیحی در «ارتش خدا» آموزش داده می‏شود. این اردوگاه به عنوان نمونه مکانی است که احساسات فردی در آن به عالی‏ترین درجات می‏رسد. این فیلم توسط هیدی اوین و راشل گاردی ساخته شد. این دو نفر همچنین کارگردانی فیلم «کودکان باراکا» را که سر و صدای زیادی به پا کرد، بر عهده داشتند؛ این فیلم در جشنواره فیلم «تریبکا» در سال 2006 - که در آنجا جایزه ویژه هیأت داوران را از آن خود کرد باعث تحسین و بهت بینندگان شد. این دو کارگردان، روابط متقابل و روزمره جهانی را ماهرانه تسخیر کردند. این شیوه برای بسیاری از بینندگان فیلم بیگانه است: در آن کودکانی را می‏بینید که به زبان خود، از «تولد دوباره»شان در پنج سالگی سخن می‏گویند. ستاره این فیلم پاستور بکی فیشر است؛ کسی که درباره مأموریت وحشت‏آور «کودکان روی آتش» اردوگاهش چنین توضیح می‏دهد: «من می‏خواهم جوانان متعهد شوند که جان خود را برای «گاسپل» فدا کنند، همان‏طور که در پاکستان چنین می‏کنند.» در این اردوگاه از کودکان پرسیده می‏شود: «چند نفر از شما می‏خواهند جانشان را برای مسیح بدهند؟» از هر طرف سریعاً دستان کوچک به هوا می‏رود. به آنها گفته می‏شود: «ما مجبوریم که قدرت دشمن دولت را در هم شکنیم.» بکی فریاد می‏کشد: «معنی جنگ این است! آیا شما در آن شرکت می‏کنید یا نه؟» دستان کوچک بیشتری به هوا می‏رود. این دو کارگردان ما به «پرچم مسیحی اعلام وفاداری می‏کنند» و به یک بازی ویدئویی تحت نام «ماجرای خلقت مشغول هستند، فیلمی که در آن، فرضیه تکامل رد می‏شود. یک مادر به کودکانش در تکالیف مدرسه کمک می‏کند و به آنها می‏گوید: که «گرم شدن زمین واقعی نیست. علم چیزی را ثابت نمی‏کند.» سپس این فیلم ما را به محوطه اردوگاه برمی‏گرداند. در آنجا کودکان برای آموزش روزانه خود جمع شده‏اند. ناگهان، مشاور اردوگاه یک مقوای برش داده به شکل یک انسان را جلوی گروه قرار می‏دهد: این تصویر مسیح نیست، بلکه تصویر «جرج بوش» است. همه کف می‏زنند و بکی بچه‏ها را تشویق می‏کند که «به رئیس‏جمهور سلام بدهند». بکی مدعی می‏شود: «رئیس‏جمهور بوش از اینکه یک مسیحی است، افتخار می‏کند.» آمار تعداد خیره‏کننده «پروتستان‏ها»ی ایالات متحده در سراسر فیلم برجسته می‏شود. این فیلم می‏خواهد به‏طور تلویحی بگوید که بکی و دیگر کسانی که با وی در اردوگاه هستند، نگاهی گذرا و سطحی در مورد کارهای پنهانی «جنبش پروتستان»، به ما ارایه می‏کنند. اما شاید ارزش داشته باشد که این سؤال از افکار عمومی پرسیده شود، آیا 100 میلیون آمریکایی که خودشان را پروتستان می‏نامند، همین مارش (جنگ) را می‏زنند؟ پت روبرتسون، جری فالول و جیمز دابسون علاقمند هستند که نشان دهند، این گروه به عنوان یک جمع یکپارچه، تحت کنترل انحصاری و بی‏چون و چرای محافظه‏کاران هستند. هر چند قدرت مذهب را در انتخابات نمی‏توان کتمان کرد، ولی دموکرات‏ها هم نباید فرض کنند که همه و یا اکثریت پروتستان‏ها به طور طبیعی به سمت جناح جمهوری‏خواهان می‏غلطند. هر چند در این فیلم هرگز فاش نشد، ولی باید گفت که اردوگاه مسیح در حقیقت، یک اردوگاه «پنتکاستل» است که آن را حتی در درون جنبش پروتستان هم، دور از الهیات و سیاست قرار می‏دهد. البته این دو کارگردان توضیح دادند که نمی‏خواستند با افشای این موضوع، مخاطبان را دچار آشفتگی کنند و به همین خاطر، به جای آن، اشاره کردند که این اردوگاه تنها یک اردوگاه «پروتستانی» است. متأسفانه آنها ناخواسته با این عمل خود، مردم را دچار آشفتگی شدید کردند، مثل کاری را که جیم والیز، نویسنده کتاب «سیاست خدا» کرد؛ کسی که سال‏ها تلاش نمود تا بفهماند که چرا راست از مذهب سوء استفاده می‏کند و چپ این کار را نمی‏کند. والیز که بنیانگذار و سردبیر «سوجورنرز» (مجله مسیحی توسعه طلب) است، بیشتر عمرش را به مسافرت در داخل کشور گذراند و طی آن با دانشجویان به گفت‏وگو پرداخت و با رهبران پروتستان‏ها دیدار نمود. والیز معتقد است، آینده کشور در دستان رأی‏دهندگان میانه‏روی پروتستان قرار دارد. او براساس نظرسنجی‏ها و تجربه شخصی خود برآورد می‏کند که حدود نیمی از پروتستان‏ها در مورد حقوق مذهبی بی‏تفاوت هستند و نیم دیگر آنها هم اگر نگوییم تشنه توسعه و اصلاحات، لااقل مستعد آن هستند. والیز می‏گوید: «حقایق روی زمین در حال تغییر است.» او از افزایش قابل توجه شنوندگان سخنرانی‏هایش در مراکز مسیحی خبر می‏دهد؛ و بیشترین موضوعاتی که از وی سؤال می‏شود، دیگر در مورد ازدواج همجنس‏بازان و یا سقط جنین نیست. والیز می‏گوید، سقط جنین به‏طور طبیعی جزء مهم‏ترین مسایل رأی‏دهنده میانه‏روی پروتستان باقی خواهد ماند. آنها رهبرانی را می‏خواهند که نگرانی‏های اخلاقی پروتستان‏های میانه‏رو را درباره این موضوع بپذیرند و به کاهش موارد سقط جنین متعهد شوند. این موضع‏گیری از نگاه جریان اصلی رأی‏دهندگان دموکرات، خوب جلوه می‏کند. این که والیز با رهبران کلیسای بزرگ پروتستان دیدار می‏نماید، چیزی را عوض نمی‏کند. یکی از این رهبران اخیراً به والیز گفت: «من در رابطه با مسیحیت، انجیل و رستاخیز، یک محافظه‏کار هستم، اما دارم تبدیل به یک آزدی‏خواه اجتماعی می‏شوم.» وقتی که والیز پرسید، چرا؟ در پاسخ، آنچه را که اکنون دیگر تبدیل به یک سری ممانعت‏های مأنوس شده است، شنید: پروتستان‏ها در ارتباط با نادیده گرفتن فقرا، مسایل زیست‏محیطی، و عدم اقدام آمریکا در قبال نسل‏کشی در دارفور (سودان)، به طور روز افزونی دارند ناامید می‏شوند. پروتستان‏های سفیدپوست نزدیک به 25% رأی‏دهندگان را تشکیل می‏دهند و در سال 2004، اکثریت قاطع، یعنی 78% آنها به جرج بوش رأی دادند، اما پروتستان‏ها همیشه پشت سر کاندیدای جمهوری‏خواه صف نمی‏کشند. طبق تحقیقات «پو» در سال 1987، پروتستان‏های سفیدپوست تقریباً به طور مساوی بین دو حزب تقسیم شدند؛ و اکنون بسیاری از رهبران پروتستان اعتقاد دارند که این تعداد در حال افزایش رأی‏دهندگان آماده می‏شوند که به درون حصار حزب دموکرات برگردند؛ البته در صورتی که دموکرات‏ها سوء تفاهم را متوقف کنند و آنها را در نظر بگیرند از نادیده گرفتن حوزه‏های انتخابیه آنها که موجودیتشان طبیعی بوده و یا باید باشد، دست بردارند. ضمناً، گروه‏های پروتستان در حال وارد کردن بسیاری از موضوعات به حوزه فعالیت خود هستند. مؤسسه «یو 2 فرونت من بونو» مذاکرات گسترده‏ای را درباره مشارکت در نهادی که آن را با رهبران پروتستان جهت مبارزه با بحران «ایدز» ایجاد کرده بود، صورت داد. یکی از این رهبران، تدهاگارد هوادار ثابت قدم جمهوری‏خواه است، کسی که کلیسای فعلی 12 هزار نفره «نیولایف» را تأسیس کرد و «اتحادیه ملی پروتستان‏ها» را رهبری می‏کند. هاگارد شخصاً با بلر، نخست وزیر انگلیس، درباره اینکه چطور می‏توان رئیس جمهور بوش را اقناع کرد تا از طرح بخشودگی بدهی جهان سوم حمایت کند، مشورت نمود و کاری کرد که موضوع محیط زیست به مسأله محوری کلیسایش تبدیل شود. در ماه فوریه 2006 نشریه «کریستنیتی تودی» این موضوع را نقد و تحلیل کرد که «چرا شکنجه همیشه بد است». بیش از 50 رهبر و سازمان مسیحی پروتستان با ملحق شدن به کلیسای کاتولیک، اخیراً حمایتشان را از طرح مهاجرت اعلام کردند؛ طرحی که اجازه خواهد داد، مهاجران غیرقانونی، به‏جای آنکه به کشور اصلی خود برگردند، تبدیل به شهروندان آمریکا شوند. اوایل امسال نیز یک گروه 86 نفره از رهبران مسیحی پروتستان مبارزه‏ای را برای آموزش مسیحیان درباره تغییر آب و هوا آغاز کردند و از کنگره آمریکا خواستند تا برای جلوگیری از گرم شدن زمین (عارضه‏ای که به فقرا آسیب شدیدتری خواهد رساند) طرح را تصویب کند. این اعتراضات که از سر نگرانی است، به راحتی توسعه می‏یابد. در این صورت، پس چرا هنوز تنها تعداد قلیلی از پروتستان‏های سفیدپوست به دموکرات‏ها رأی می‏دهند؟ والیز معتقد است که دموکرات‏ها قلمرو دین را به جناح جمهوری‏خواهان واگذار کردند و به آنها اجازه می‏دهند که از دین برای جداسازی رأی دهندگان به نفع خود استفاده کنند.
لينکهاي دانلود:
Jesus.Camp.LIMITED.DVDRip.XviD-iMBT.part1.rar







The Nanny Diaries / خاطرات پرستار بچه


کارگردان: شاري اسپرينگر برمن، رابرت پولچيني. فيلمنامه: شاري اسپرينگر برمن، رابرت پولچيني بر اساس رماني ‏از اما مک لافلين و نيکول کراوس. موسيقي: مارکو سوزو. مدير فيلمبرداري: تري استيسي. تدوين: رارت پولچيني. ‏طراح صحنه: مارک ريکر. بازيگران: اسکارلت جوهانسون[آني براداک]، لورا ليني[خانم ايکس]، آليسيا کيز[لاينت]، ‏کريس اوانز[هوارد هوتي]، دانا مورفي[جودي براداک]، نيکلاس ريس ارت[گرير]، جوديت رابرتز[ميليسنت]، پل ‏جياماتي[آقاي ايکس]، ناتان کوردري[کالوين]، جان هنري کاکس[دين]، مايک رد[ديود]. 105 دقيقه. محصول 2007 ‏آمريکا. ‏آني که در نيوجرسي زندگي مي کند، پس از فارغ التحصيل شدن براي يافتن شغل به نيويورک مي رود. شغلي که ‏نصيب اش مي شود مراقبت از کودک يک خانواده مرفه منهتني است. او به زودي با سختي هاي کار و زندگي در ميان ‏طبقه مرفه اين شهر آشنا مي شود. اما زماني که عشق به سراغش مي رود، شرايط بيش از اندازه سخت و در هم ريخته ‏مي شود....‏چرا بايد ديد؟شاري اسپرينگر برمن[متولد 1964 نيويورک] و رابرت پولينچي[متولد 1964 نيويورک] زن و شوهر نويسنده، ‏کارگردان، تدوينگري هستند که فيلمسازي را به شکل مشترک با فيلم ‏Off the Menu: The Last Days of ‎Chasen's‏ در سال 1997 اغاز کردند و تاکنون شش فيلم ديگر اعم از داستاني و مستند به کارنامه خود افزوده اند. ‏موفق ترين کار اين زوج فيلم ‏American Splendor‏ با شرکت پل جياماتي است که نامزدي اسکار بهترين فيلمنامه و ‏دريافت 28 جايزه معتبر بين المللي را برايشان به دنبال داشته است. ‏خاطرات پرستار بچه ثمره آخرين همکاري آنهاست که بر اساس تجارب نويسندگان رمان[اما مک لافلين و نيکول ‏کراوس] از دوراني که پرستار بچه بوده اند، شکل گرفته و نکات جالبي در اين زمينه با خود دارد. فيلم با سکانسي گيرا ‏و طنزآلود آغاز شده و بعد به شکلي موشکافانه به روابط ميان افراد مرفه جامعه و اختلافات طبقاتي مي پردازد. محبوب ‏ترين و شايد عامل اصلي موفقيت فيلم بازيگر ستاره اش اسکارلت جوهانسون است که تا اين لحظه بيش از 25 ميليون ‏دلار براي توليد کنندگان فيلم به دست آورده است. اما نبايد از روايت روان سازندگان فيلم غافل شد که در کنار نقد ‏اجتماعي از خلق هيجان نيز چشم پوشي نکرده اند. اگر به دنبال فيلمي جدي تر هستيد، از تماشاي اين محصول نه چندان ‏واقعگرايانه و روز آمد خودداري کنيد. ولي اگر از کمدي هاي عاشقانه سبک خوش تان مي آيد، خاطرات پرستار بچه ‏همه چيز براي شما دارد و نمونه اي کامل از ژانر خويش است. از دست ندهيد!‏ژانر: درام، عاشقانه، کمدي.
براي مشاهده تصاويري از اين فيلم، بر روي اين لينک کليک کنيد
لينکهاي دانلود (نسخه اورجينال با کيفيت DVD و زيرنويس انگليسي)








part8.rar
رمز فايل: ندارد

کارگردان: توماش کونجکي، آندري سارامونوويچ.

فيلمنامه: آندري سارامونوويچ.

موسيقي: استانيسلاس سيروويچ.

مدير ‏فيلمبرداري: توماش ماديسکي.

تدوين: ياروسلاو بارژين.

طراح صحنه: پرژميسلاو کوالسکي.

بازيگران: پيوتر ‏آدامچک[کورنل]، ماگدالنا بوشارسکا[آليسيا]، آنا درژوسکا[دکتر اسلاسکا]، يوآنا فيدلر[بيتکا]، ماريا گلادکووسکا[مادر ‏تيتوس]، توماش کارولاک[فيستاک]، الکساندرا کيسيو[پاتريسيا]، سزاري کوزينسکي[يانيس]، توماش کوت[روبال]، ‏کاترينيا کوريولونسکا[همسر ترتين]، وويچک مچوالدوسکي[يارک دپچاک]، الکساندرا پوپولاوسکا[همسر يانيس]، ‏کريشتف استلاماچکي[استاوروس]، ماچيه اشتوهر[سباستين تريتن]، بوريس چيک[تيتوس].

119 دقيقه. محصول 2007 ‏لهستان.

‏روز عروسي کورنل، چهره شناخته شده تلويزيون، با آليسيا خواننده مشهور است. در ميهمان خانه اي در حومه شهر ‏تيتوس پيشخدمت سرگرم آماده سازي مقدمات پذيرايي از ميهمانان عروسي است. اما ظاهراً قرار است هيچ چيز مطابق ‏برنامه پيش نرود. چون آشپز بعد از خوردن مشروب فراوان قادر به پختن غذا نيست و تنها زني که در اطراف حضور ‏دارد نيز سر رشته چنداني از غذا پختن ندارد. اين وضعيت با سر رسيدن اتومبيل استاوروس پدر داماد و همراهان وي ‏پيچيده تر مي شود. چون عروس مراسم را ترک کرده و يکي از سرنشين هاي اتومبيل به ظن داشتن رابطه با عروس به ‏اين محل آورده شده تا تنبيه شود. وقتي داماد با سر و کله باندپيچي شده به همراه برادرش يانيس سر مي رسد، تيتوس مي ‏فهمد که مراسم به هم خورده ولي بايد از همين چند نفر پذيرايي کند. اما اين کار چندان هم راحت نيست. چون به زودي ‏آتش اختلاف هاي قديمي ميان پدر و پسرها نيز شعله ور شده و پاي ديگر همراهان گروه از جمله فيستاک-‏‎ ‎گيتاريست ‏گروه آليسيا- و روبال-نزديک ترين دوست داماد و ساقدوش- هم به ميان کشيده مي شود. به نظر مي رسد همه آتش ها از ‏گور سباستين تريتن-کارمند يک بنگاه تبليغاتي- برمي خيزد که توسط استاوروس و ديگران ربوده و به ميهمان خانه ‏آورده شده است.

اما به زودي دلايل ديگري نيز مطرح مي شود که بر زندگي آينده همه آنها اثر خواهد گذاشت...‏‏


چرا بايد ديد؟

تستوسترون[نوعي هورمون مردانه] نامي غريب براي بهترين و پر فروش ترين فيلم لهستاني امسال است. يک کمدي ‏موقعيت و کلام فوق العاده از سينمايي که با درام هاي کوبنده امثال وايدا، زانوسي و کيسلوفسکي و... شناخته مي شود. ‏ماجرا با نه گفتن عروس خانم در مراسم عقد آغاز مي شود و همه سباستين تريتن را شخصي مي پندارند که آلسيا به او ‏علاقه دارد و او را بوسيده است. تريتن قسم مي خورد که اولين بار بوده که او را ملاقات کرده، اما استاوروس و ‏ديگران قصد تنيه شديد وي را دارند. يعني يک کار مردانه در ميان مردهاي اروپاي شرقي...‏اين ماجرا سرآغاز بر ملا شدن يک سري حقايق درباره همه مردهاي فيلم است. کساني که هر کدام به نوعي اسير ‏هورمون هاي جنسي خود هستند و شخصيت هاي يک کمدي شلوغ و پر سر و صدا از نوع شيريني آمريکايي، البته با ‏حال و هواي لهستاني و البته دور از سبکسري، چون شخصيت هاي آن همگي مردان ميان سال يا جا افتاده هستند و ‏فارغ از رفتار نوجواناني که تازه لذت جنسي را کشف کرده اند. ‏تستوسترون با هزينه يک و نيم ميليون دلار ساخته شده و هم اکنون اکران موفقي را در انگلستان ايرلند نيز پشت سر ‏گذاشته است. فيلمي که با توجه به نام آن حدس زدن مضمون کم و بيش ضد مردانه اش دشوار نيست. هر چند کارگردان ‏هايش طرف خانم ها را هم نمي گيرند! چون موضوع بحث آقايان نيز اين است: چقدر زنها را مي شناسيم؟از نظر مردها فيلم زن ها اسرار آميز و سرچشمه همه مصيبت ها هستند. وفاداري و خيانت نيز مضاميني ساخته و ‏پرداخته ذهن آنهاست که هميشه فقط در مورد مردها يا ديگر زن هاي رقيب صدق مي کند. ‏توماش کونجکي متولد 1962 و آندري سارامونوويچ‎ ‎متولد 1965 هستند. هر دو متولد ورشو و تستوسترون دومين فيلم ‏کارنامه آنها و اولين کار مشترک شان است. ويژگي تستوسترون فقط به کار گروهي از کمدين هاي محبوب لهستاني ‏نيست، چون چهره و نام بسياري از آنها براي ما ناشناخته است. آنچه در کار مشترک اين دو نفر جلب توجه مي کند، ‏نوع روايت فيلم است. روايتي که در آغاز همه تماشاگر را به تصور روبرو شدن با فيلمي جدي و گنگستري دچار اشتباه ‏مي کند. تستوسترون يک کمدي اشتباهات در مضمون و اجراست. يک کمدي خوش ساخت در هجو مردانگي و ‏عقدهاي مردانه، زندگي زناشويي و همچنين جدال ابدي بين زن ها و مردها که هرگز تازگي خود را از دست نمي دهد. ‏ديالوگ هاي جذاب و با دقت نوشته شده از ويژگي ها اصلي فيلم است. تماشاي تستوسترون تجربه اي لذت بخش و مفرح ‏است که شانس آشنايي با فيلم هاي کمدي اروپاي شرقي نيز فراهم مي کند.

ژانر: کمدي.
لينکهاي دانلود (نسخه اورجينال)

معرفی فیلم دم ببر

نويسنده و کارگردان: جان بورمن
موسيقي: استيون مک کئون
مدير فيلمبرداري: سيموس ديساي
تدوين: ران ديويس
‏طراح صحنه: ميو پيترسون
بازيگران:
برندان گليسون[ليام اوليري]، کيم کاترال[جيم اوليري]، کيان هيندز[پدر اندي]، ‏شو نمک گينلي[دکلن موري]، آنجلينا بال[اورسولا]، کتي بلتن[سالي]، دنيس کانوي[برتي برنان
107 دقيقه. محصول ‏‏2006 ايرلند
برنده جايزه بهترين فيلمبرداريو بهترني موسيقي و نامزد جوايز بهترين بازيگر زن نقش مکمل/سينيد ‏کيوزاک، بهترين
طراحي لباس، بهترين کارگرداني، بهترين گريم، بهترين صدابرداري از مراسم فيلم هاي سينمايي و ‏تلويزيوني ايرلند.
‏ليام اوليري، مدير يک شرکت توسعه و عمران- که در دوره رونق اقتصادي معروف به دم ببر يا ببر سلتي ثروتمند شده ‏برنده جايزه بازرگان سال ايرلند مي شود. او با همسر و پسرش زندگي مرفه و آرامي را مي گذراند، اما در پس اين ‏ظاهر همه چيز در حال فروپاشي است. آخرين طرح وي- ساختن يک استاديوم عظيم- بيش از اندازه طولاني شده، ‏پسرش از او و افکار کاپيتاليستي اش نفرت دارد و شبح همزادي خشمگين ليام را تعقيب مي کند. پيامد رويارويي هاي ‏چندباره با اين همزاد، پرس و جوي ليام درباره گذشته خويش است. اين تحقيق ليام را به سوي حقيقتي پنهان رهنمون مي ‏سازد و مي فههمد زني که او را هميشه خواهرش مي پنداشته، مادر واقعي اوست و برادر دوقلويي هم دارد...‏چرا بايد ديد؟دوره رونق اقتصادي چشمگير ايرلند در آغاز دهه 1990 معروف به ببر سلتي [‏Celtic Tiger‏] يا معجزه اقتصادي ‏ايرلند با فرا رسيدن قرن تازه دچار رخوت و کندي شد و فقط در سال 2003 بار ديگر اوجي تازه يافت. اين دوره ايرلند ‏را تبديل به يکي از ثروتمندترين کشورهاي اروپا کرد، در حالي که تا پيش از آن ايرلندي ها از فقري نسبي رنج مي ‏بردند. اما سياست بازار آزاد نظام سرمايه داري بسياري را خوش نيامد و با وجود رفاه به دست آمده، بسياري از جوانان ‏به سوي آموزه هاي سوسياليستي کشيده شدند. در حالي که دنيا هنوز از شوک ناشي از سقوط بزرگ ترين سيستم ‏سوسياليستي موجود رهايي نيافته بود. ‏جان بورمن متولد 1933 لندن، سازنده شاهکارهايي چون درست به هدف، جهنم در اقيانوس آرام، نجات يافتگان، اميد ‏و افتخار، ژنرال و زاردوز با فيلمي درباره رنج هاي رونق اقتصادي کشورش بازگشته است. فيلمي درباره بحران ‏هويت و قهرماني که از آن رنج مي برد. کسي مانند ببري که از لگد شدن پايش به خرخر افتاده، اما دنداني براي دريدن ‏ندارد!‏احساس گناه ناشي از زيستن زندگي شخصي ديگر، کنايه بورمن به زندگي مدرن در ايرلند است. اوليري و همه ايرلندي ‏همچون او بايد راهي سفري براي شناخت خود شوند و بديهي است که چنين کاري خالي از مخاطره نيست. بورمن در ‏اين فيلم دستاوردهاي نئوليبراليسم و سياست متکي بر بازار آزاد را زير سوال مي برد، اما آلترناتيوي چون سوسياليسم ‏را نير توصيه نمي کند. شايد تلفيقي از سوسياليسم و دموکراسي چاره ساز به نظر بيايد، ولي بورمن ترجيح مي دهد تا به ‏آسيب شناسي شخصي و جمعي چنين نظام هاي دلخوش باشد.
قهرمان يا بهتر بگوييم ضد قهرمان او در مقابله با پسرش-‏در آغاز فيلم- او را به خاطر دل بستن به سوسياليسم و زيستن در محيطي بورژوايي در دل دستاوردهاي کاپيتاليسم ‏ريشخند مي کند. اما در پايان بورمن و اوليري انگشت اتهام خود را متوجه جامعه طبقاتي خودخواهي مي کنند که جز به ‏رفاه به هيچ چيز ديگري فکر نکرده است. دم ببر هر چند نشانه هايي از کارهاي پيشين بورمن را با خود دارد و از ‏فيلمبرداري خوب سيموس ديساي بهره مند است، اما برابيهوده خواهد بود اگر آن را با تريلرهاي دهه هفتادي اش مقايسه ‏کنيم. با اين ديدار از فيلمي که به کنکاش درباره واقعه اي چنين مهم در تاريخ معاصر[که مشابه آن هم اکنون براي ‏ببرهاي جنوب شرقي آسيا-هنک کنگ، تايوان، کره جنوبي و سنگاپور-در حال رخ دادن است] پرداخته، خالي از ‏هيجان نيست. بازي هاي خوب و کارگرداني بي نقص بورمن نيز نيازي به تعريف ندارد!‏
ژانر: درام، راز آميز، مهيج. ‏
لينکهاي دانلود (نسخه اورجينال

تازه هاي سينماي ايران



دست هاي خالي

کارگردان: ابوالقاسم طالبي
بازيگران: خسرو شکيبايي، فاطمه گودرزي، مريلا زارعي، مسعود رايگان، اصغر نقي زاده
ديگر عوامل و توضيحات بيشتر:
فيلمنامه: ابوالقاسم طالبي تهيه کننده: محمدرضا تخت کشيان
مدير فيلمبرداري: محمد آلادپوش، تورج منصوري تدوين: نازنين مفخم موسيقي: ستار اورکي طراح صحنه و لباس: علي عابديني/.. طراح چهره پردازي: مهري شيرازي/.. صدابردار: عباس رستگارپور/ صداگذار: عليرضا علويان
خلاصه داستان: اين فيلم ماجراي همسر شهيدي را روايت مي كند كه درصدد است زندگي جديدي را آغاز كند، اما دخترش موانعي را بر سر راه او ايجاد مي كند تا زن با دشواري هاي متعددي مواجه شود و ...

خدا نزديک است
کارگردان: علي وزيريان
بازيگران: بابک حميديان، الناز شاکردوست، سعيد نيکپور، مينا جعفرزاده و ...
ديگر عوامل و توضيحات بيشتر:
فيلمنامه: علي وزيريان
تهيه کننده: جواد نوروزبيگي
مدير فيلمبرداري: محمدتقي پاک سيما
تدوين: حسن حسندوست
مدير هنري: علي وزيريان
طراح صحنه: بابک پناهي
طراح لباس: مه لقا ناقد
صدابردار: مهران ملکوتي
صداگذاري و ميکس: محمدرضا دلپاک
طراح چهره پردازي: سعيد ملکان
خلاصه داستان: رضا جوان صادق و پاكي است كه دل به عشق ليلا داده است اما ليلا متوجه مهر و محبت او نيست و ...
« خدا نزديک است » اولين ساخته سينمايي علي وزيريان در مقام کارگردان است
پسران آجری
کارگردان: مجيد قاري زاده
بازيگران: ابوالفضل پورعرب، پوريا پورسرخ، بهنوش طباطبايي و فرزاد فرزين
ديگر عوامل و توضيحات بيشتر:
فيلمنامه: مجيد قاري زاده، محمدهادي کريمي
موسيقي متن: آندره آرزومانيان
خواننده: فرزاد فرزين
شعر: افشين يداللهي
خلاصه داستان: سه جوان آجري که خانه اي با عشق و اميد مي سازند، ماهور از زندگي سخن مي گويد، اختلاف و تضاد نسل ها از دلتنگي و جدايي، رفاقت و دوستي پايان همه رنج ها است ، « پسران آجري » پس از هشت سال دوري از سينما جديدترين ساخته سينمايي مجيد قاري زاده است. آخرين فيلم قاري زاده « جواني » نام داشت.

نگاهي به فيلم زودياك



کارگردان: ديويد فينچر. فيلمنامه: جيمز وندربيلت بر اساس کتابهاي رابرت گري اسميت. موسيقي: ديويد شاير. مدير فيلمبرداري: هريس ساويدس. تدوين: انگوس وال. طراح صحنه: دانالد گراهام برت. بازيگران: جک جايلنهال[رابرت گري اسميت]، مارک روفالو[کارآگاه ديويد تاسکي]، آنتوني ادواردز[کارآگاه ويليام آرمسترانگ]، رابرت داوني جونيور[پل آوري]، برايان کاکس[ملوين بلي]، جان کارول لينچ[آرتور لي آلن]. ١٥٨ دقيقه. محصول ٢٠٠٧ آمريکا. نامزد نخل طلاي جشنواره کن، نامزد بهترين بازيگر/ جک جايلنهال مرد فيلم هاي ترسناک از مراسم انتخاب نوجوانان. سانفرانسيسکو، سال هاي پاياني دهه ١٩٦٠. پس از قتل زوجي جوان پليس که نتوانسته ردي از قاتل آنها بيابد، خود را با معماي پيچيده اي رو در رو مي بيند. اين معما با وقوع قتل هايي ديگر و رسيدن نامه هايي به دفتر روزنامه سن فرانسيسکو کرونيکل با امضاي زودياک پيچيده تر مي شود. کارآگاه ديويد تاسکي و همکارش که مسئول پيگيري پرونده شده اند، براي ديدن نامه ها به دفتر روزنامه مي روند. پل آوري از خبرنگاران مشهور روزنامه نيز مسئول پيگيري ماجرا شده و به زودي توجه رابرت گري اسميت کاريکاتوريست روزنامه نيز به اين موضوع جلب مي شود. وقوع قتل هايي ديگر، رسيدن نامه هاي تازه و نوشته شده به رمز و همچنين پخش برنامه اي تلويزيوني ب حضور دکتر ملوين بلي سبب مشهورتر شدن قاتل سريالي مي شود. اما پليس با وجود داشتن چندين مظنون و فقدان مدارک محکمه پسند قادر به خاتمه دادن به مسئله نيست. گري اسميت که به شدت به اين قضيه علاقمند شده خود را وقف پيگيري ماجرا مي کند. چند سالي مي گذرد و آوري که الکلي شده موضوع را رها مي کند. تاسک نيز بعد از ماجراهايي و با وجود باز بودن پرونده علاقه خود را به زودياک از دس مي دهد. اما گري اسميت با پيگيري هاي خود سرانجام قانع مي شود که قاتل را يافته است. اين فرد کسي نيست جز آرتور لي آلن که از مظنونين اصلي پليس بوده و در گذشته دستگير نيز و به علت فقدان مدرک آزاد شده بود. گري اسميت دو کتاب با موضوع زودياک منتشر مي کند و پليس يک بار ديگر به سراغ آلن مي رود. آلن دو روز بعد به مرگ طبيعي فوت مي کند. بعد از مرگ وي ثابت مي شود که دست خط او و نمونه دي ان اي وي با نمونه يافته شده در نامه هاي زودياک مطابقت ندارد...


چرا بايداين فيلم را ديد؟


قتل هاي زنجيره اي از پديده هايي است که با نزديک شدن به روزهاي آغازين قرن بيستم شکل گرفت. شايد تقدير اين بود که هويت اولين قاتل سريالي کشف نشود يا کشف آن سال ها به طول بينجامد تا ضرروت تجهيز نيروي پليس به علم و تکنولوژي مدرن رخ بنمايد. اولين قتل هاي زنجيره اي در انگلستان صورت گرفت. مردي که به جک شکم پاره کن يا جک قصاب معروف شد، شروع به کشتن فواحش لندن کرد. جستجوي کارآگاه هاي اسکاتلنديارد سال ها طول کشيد و مظنونين زيادي دستگير شدند. اما هنوز بسياري از مورخين و کارشناسان اعتقاد دارند که قاتل واقعي هرگز شناسايي و دستگير نشد. هفت دهه بعد در آن سوي اقيانوس، قاتل ديگري که خود را زودياک مي ناميد، شروع به کشتار انسان هاي بيگناه کرد. انگيزه او با جک شکم پاره کن تفاوت بسياري داشت، ولي خيلي زود به دليل ناکامي مامورين پليس در يافتن وي تبديل به دومين فرد مشهور فهرست آدم کش هاي ناشناس-پس از جک-شد. افراد پليس نيز نسبت به اوايل قرن بيستم مجهزتر و کارآزموده تر بودند. ولي اين قاتل نيز با وجود مبادرت به قتل هايي ديگر در طول يک دهه، هرگز شناسايي و دستگير نشد. ظهور چنين جنايتکاراني بر ضعف هاي موجود در دستگاه پليس و قوه قضاييه و لزوم بازسازي و تجهيز آنها صحه گذاشت. اما همان گونه که جک قصاب تبديل به اسطوره اي ابتدا محلي و سپس جهاني شد، زودياک نيز مهر خود را بر دوران خود و دهه هاي بعد زد. با فاصله کوتاهي از اولين قتل ها، تام هنسون با شرکت هال ريد و باب جونز در سال ١٩٧١ فيلمي به نام زودياک قاتل ساخت. اما فيلم دان سيگل به نام هري کثيف که بعد از اين فيلم در همان سال و با اشاره اي مبهم به ماجراهاي زودياک/منطقه البروج[با بازي اندرو رابينسون] به نمايش در آمد، شهرت بيشتري کسب کرد. قاتل در اين فيلم خود را عقرب/ Scorpioنام داده بود، که اشاره اي صريح به زودياک بود. در سال ١٩٧٧ اولين رمان به شخصيت محوري زودياک کليف اسميت جونيور نوشته شد و در طول دهه هاي گذشته اين تعداد به شش کتاب ديگر رسيد. در اوايل دهه ١٩٩٠ اولين داستان گرافيکي بر اساس اسن شخصيت توسط استيون فريل نوشته و در انگلستان منتشر گرديد. زوياک تاثير خود را بر موسيقي پاپ نيز گذاشت و در همين دوره آلبوم هايي متعددي با نام زودياک قاتل يا قتل هاي هاي زودياک منتشر شد. تلويزيون نيز در سال ١٩٩٦ با اختصاص دادن اپيزودي از ماجراهاي پليس سن فرانسيسکويي"نش بريجز" دان جانسون را به شکار مقلد زودياک فرستاد. در پايان همين قسمت زودياک واقعي با نش تماس تلفني مي گرفت. اين ارجاعات در سريال هاي ديگري نيز تکرار شد.در ١٩٩٠ قسمت سوم جن گير اشاراتي نه چندان مستند به ماجراي زودياک داشت. در ١٩٩٦ نيز فيلم تلويزيوني The Limbic Region [با شرکت ادوارد جيمز الموس]که بر اساس کتاب رابرت گري اسميت ساخته شده بود، به نمايش در آمد. در سال ٢٠٠٠ فيلم کوتاهي با نام قاتلي در لباس مبدل نيز در شهر وايه خو[يکي از محل هاي واقعي جنايت] توسط گروهي فيليپيني ساخته شد که ماجراهاي آن در زمان حال رخ مي داد. فيلم بعدي زودياک قاتل نام داشت که توسط يولي لامل در ٢٠٠٥ ساخته شد و باز هم به بازي موش گريه ميان زودياک واقعي و يک مقلد مي پرداخت. در سال گذشته نيز فيلم زودياک به کارگرداني الکس بالکلي، درباره ماجراهاي کارآگاهي خيالي که مسئول پيگيري پرونده قتل هاي وايه خو شده بود، به نمايش در آمد. هيچ کدام از اين فيلم ها-به غير از مورد آخري- به حوادث و رخدادهاي واقعي اعتناي چنداني نداشتند. وجود قاتلي مرموز که شايد هنوز زنده باشد، محملي براي خلق هيجان و تنش بود. اما فينچر بر خلاف پيشينيانش سعي دارد همه حوادث را از ديد فردي که در آن دوره زيسته و زندگي خود را وقف تعقيب زودياک کرده، نمايش دهد. رابرت گري اسميت که از نزديک با کارآگاه و خبرنگار مسئول پرونده در تماس بوده و دو کتاب نيز درباره همين موضوع به چاپ رسانده است. ديويد فينچر با فيلم هاي قبلي خود از جمله هفت نشان داده که کارگرداني آشنا به موضوع قاتلين سريالي است. طبيعي است سرگذشت قاتلي واقعي که اعمالش چند دهه سن فرانسيسکو را در وحشت فرو برده- و از همه مهم تر حضور و وجود انسان هايي که تعقيب او را تبديل به تنها کار و وسوسه ذهني خود کرده اند- مي تواند دستمايه خوبي براي وي باشد. زودياک با فاصله اندکي از فيلم بالکلي اکران شد و از نظر دورنماي قصه چيز تازه اي براي تماشاگر ندارد. به همين علت با وجود اين که فيلم محصولي ٨٥ ميليون دلاري است و کارگرداني چون فينچر در پشت دوربين قرار دارد، از نظر تجاري با شکست روبرو شد. ديويد لئو فينچر متولد ١٩٦٢ دنور، کلرادو در زمان وقوع قتل ها دانش آموزي بيش نبود. يقيناً او نيز به همراه بسياري مفتون اعمال اين آدم کش رواني شده و گزارش کارهاي وي را با دقت دنبال مي کرده است. به نظر مي رسد که فينچر بعد از چندين دهه از وراي روايت گري اسميت در حال بازخواني ماجراي زودياک است. ساختار کرونولوژيک فيلم، حضور شخصيت هاي واقعي و ريتم کند و سنگين فيلم نيز حکايت از همين دارد. چيزي که مي تواند تماشاگر آشنا با پيشينه او در ساخت فيلم هاي مهيج جنايي[هفت و بازي-حتي باشگاه مشت زني] را از سالن فراري دهد. اما مطمئن باشيد اگر کمي حوصله به خرج داده و تا پايان اين فيلم تقريباً سه ساعته را تماشا کنيد؛ صاحب تجربه اي گرانقدر در شناخت رفتار آدمي خواهيد شد. يعني همان چيزي که الهام بخش زودياک در انجام قتل هاست: خطرناک ترين بازي که توسط خطرناک ترين موجود زنده صورت مي گيرد؛ يعني شکار انسان توسط انسان!ولي آن چه در روايت فينچر از نظر تاريخي اهميت دارد، ابطال دلايل يافته شده توسط رابرت گري اسميت و ادعاهاي او است که آرتور لي آلن را زودياک معرفي مي کند. فينچر در طول پنج سال گذشته و پس از اتاق امن که در مقايسه با فيلم هاي پيشين او قدمي به جلو محسوب نمي شد، فيلم ديگري نساخته است. بنابر اين توقع دوستداران وي و منتقدانش هنگام تماشاي زودياک، مواجهه با فيلمي بسيار قوي تر بود. اميدي که چندان فرجام خوشي نمي يابد. شايد دليل آن صادق بودن بيش از حد فينچر به ماجراهاي واقعي باشد که سبب ملال آور بودن فيلم شده است. هر چند داراي ارزش هايي روايي بالايي است و فضاسازي فينچر در داستاني که محدوده زماني گسترده اي را شامل مي شود، بي اغراق درجه يک محسوب مي شود. اما حضور هنرپيشه اي چون جايلنهال در نقش اصلي-با وجود تبحرش در بازيگري- به دليل فيزيک نامناسب که قادر به جذب همدلي تماشاگر نمي شود[بر خلاف رابرت داوني جونيور و حتي مارک روفالو] باعث شده تا تحقيقات پر افت و خيز و چند ساله گري اسميت و فيلم فينچر کسالت آور و عاري از هيجان لزمه فيلمي هاي جنايي/خبرنگاري يا کارآگاه خود خوانده شود. همين امر وقتي آوري پيشنهاد همکاري با او را رد مي کند[فراموش نکنيم که رابطه اين دو در گذشته نيز از گفتگوهاي معمولي چندان فراتر نرفته] باعث تعجب تماشاگر نمي شود. تمامي سعي فينچر به شکلي آگاهانه معطوف به روانشناسي تعقيب کنندگان زودياک شده و شخصيت هايي فوق العاده عميق نيز خلق کرده است. اما بازي که اين بار او براي شرکت در آن از بيننده دعوت مي کند، بسيار بالغ تر و دور از دسترس تر از بازي[١٩٩٧] ده سال قبل اوست. تنها مزيت فيلم دعوت از تماشاگران به جستجوي اينترنتي يا مطالعه منابع نوشتاري درباره زودياک است. با اين حال اگر شيفته کارهاي فينچر هستيد، غلفت در تماشاي آخرين کار-حتي با داشتن عذر موجه- خطايي نابخشودني است!ژانر: جنايي، درام، مهيج.
براي مشاهده عکسهايي از اين فيلم اينجا را کليک کنيد

لينکهاي دانلود: (نسخه اورجينال و به زبان انگليسي)

وزير ارشاد : سنتوري قابل نمايش نيست

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، در جديدترين موضع‌گيري خود اعلام كرد: فيلم سنتوري قابل نمايش نيست. وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، در جديدترين موضع‌گيري خود، خيلي صريح و شفاف نظر خود را درباره فيلم سنتوري و دليل توقيف آن اعلام كرد. محمد حسين صفار هرندي روز چهارشنبه بعد از ظهر ميهمان روزنامه جام جم بود. در بخشي از جلسه يكي از خبرنگاران «جام جم» درباره علت توقيف فيلم سنتوري سوال كرد و وزير نيز در پاسخ او گفت: فيلم سنتوري در حال حاضر قابليت نمايش ندارد و تغييراتي هم كه در آن اعمال شده مناسب نبوده است.
وزير ارشاد در توضيح توقيف اينكه چرا فيلمي كه پروانه ساخت گرفته، در جشنواره شركت كرده و پس از دريافت پروانه نمايش در نوبت اكران قرار گرفته؛ گفت: فيلمنامه سنتوري سال 81 با نامي ديگر به معاونت سينمايي ارائه شد اما به دليل مشكلاتي كه داشت نتوانست مجوز ساخت دريافت كند. اما حالا كه فيلم ساخته شده ، قابليت نمايش عمومي ندارد. زيرا برخي معتقدند فيلم با فيلمنامه‌اي كه مجوز گرفته متفاوت است. البته نمايش فيلم‌هايي كه قابليت اكران عمومي ندارند در جشنواره فيلم فجر، يادگار سالهاي قبل است كه من با آن مخالف هستم.
وي تصريح كرد: نمايش سنتوري در جشنواره دليلي براي نمايش عمومي آن نيست و معتقدم فيلمي كه قابليت اكران عمومي ندارد نبايد در جشنواره هم نمايش داده شود.
وزير ارشاد در پاسخ به سؤالي درباره سخنان جواد شمقدري هم گفت: تمايلي ندارم وارد «ديالوگ بي‌خاصيت» شوم.
او سپس يك بيت شعر از سعدي خواند:
زبان بريده، نشسته به كنج صم بكم
به از كسي كه نباشد زبانش اندر حكم
اين در حالي است كه روزنامه كيهان در تحليلي نسبت به اين فيلم اينگونه اظهار داشته كه دقت نظر و هوشياري مسئولان باعث مي شود تا سينماي كشور از مهلكه اي ديگر جان سالم به در برد.
نخست) در حاليكه قرار بود فيلم سنتوري آخرين ساخته داريوش مهرجويي از اويل مرداد ماه در سينماهاي تهران به نمايش درآيد، فيلم محاكمه ساخته ايرج قادري به شكلي ناگهاني جايگزين آن شد. بخشي از دست اندركاران سينما در واكنش به اين جا به جايي و گسترش اين شايعه كه فيلم سنتوري جهت بازبيني مجدد به هيات نظارت بر فيلم ارجاع شده است، خواستار پاسخگويي صريح مسئولان سينماي كشور به اين پرسش شدند كه چگونه مي توان مانع از اكران فيلمي شد كه مجوز قانوني اكران دريافت كرده است!؟
تاريخ سينماي كشور گوياي اين واقعيت است كه سينماي پس از انقلاب در طول حيات
نه چندان پر سابقه اش بارها شاهد بروز چنين اتفاقاتي و متعاقب آن مطرح شدن پرسش هايي از اين دست بوده است. اوج چنين وقايعي را نيز مي توان در فاصله سال هاي 1378 تا 1384 جستجو كرد. سال هايي كه دلسوزان نظام و علاقه مندان به فرهنگ غني ملي، جامعه و مسئولان سينمايي را نسبت به رشد و گسترش باورهاي منحط وارداتي هشدار مي دادند و خواستار مقابله با توليداتي بودند كه ارمغاني جز از خودبيگانگي و حقارت در پي نداشتند.
در حقيقت مخالفت با اكران توليداتي چون نوبت عاشقي، تحفه هند، آدم برفي، ديدار، پارتي،
خانه اي روي آب، زندان زنان، مارمولك و... در فضا و شرايطي شكل مي گرفت كه مردم متدين و هنر دوست كشور به اين باور مي رسيدند كه مسئولان سينمايي كشور آنچنان كه شايسته است از باورها و اعتقاداتشان صيانت نكرده اند لذا خود بايستي آستين ها را بالا بزنند.
در اينكه گاهي مردم متدين ايران در حفظ و صيانت از دستاوردهاي نظام گاه از مسئولان اجرايي كشور هوشيارانه تر و جلوتر گام برداشته اند جاي شبهه اي نيست از اين رو نه تنها نمي توان بر آنان نسبت به بروز چنين واكنش هايي خرده گرفت بلكه همان گونه كه امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب بارها به آن اشاره فرموده اند، مسئولان كشور بايد سپاسگذار حضور فعالانه مردم در صحنه اجتماع باشند چرا كه مرگ يك جامعه زماني فرا مي رسد كه مردم نسبت به روند جريان امور آن بي تفاوت باشند. به عبارت ديگر اگر هوشياري و درايت مردم نسبت به اوضاع و شرايط فرهنگي در سال هاي گذشته به اين شدت نبود، معلوم نبود جامعه هم اكنون در چه وضعيتي قرار داشت.
با پيروزي دولت موسوم به اصلاحات در سال 1376، عرصه سينماي كشور همچون ساير
عرصه هاي فرهنگي دستخوش تغيير و تحولات بنياديني شد از جمله آنكه شوراي تصويب فيلمنامه كه نقش مهمي را در كنترل و ارزيابي توليدات آتي سينما بر عهده داشت بدون هيچ مستند قانوني به حاشيه كشانده شد و توليد آثاري كه تا پيش از اين به دلايل مختلف از ساخت آنها جلوگيري مي شد، آزاد شد. اين آزادي حتي در مورد اكران توليدات ممنوع از اكران نيز اعمال شد.
اكران فيلم هاي بانو، آدم برفي و ديدار و همچنين توليد فيلم دو زن، نخستين دستاورد سياست هاي دولت جديد بود. حاصل سياست هاي دولت جديد در سال هاي بعد توليد و اكران آثاري بود كه در بسياري از موارد عواطف مردم متدين را جريحه دار مي ساخت تا آنجا كه به انحاء مختلف خواستار جلوگيري از اكران چنين فيلم هايي
مي شدند. اين موضوع به خصوص در سال هاي پاياني دور دوم دولت اصلاحات باعث ايجاد ترافيك سنگيني از توليداتي شد كه به دلايل مختلف از جمله افزايش احتمال تنش هاي مردمي غير قابل اكران تشخيص داده شدند.
صدور فله اي مجوز اكران اين آثار در ما ه هاي پاياني دولت اصلاحات نشان داد كه اين تشخيص نه از آن جهت بود كه مسئولان هيات نظارت به اشتباهات خود در تصميم گيري هاي مغاير خود با خواست و منافع ملي پي برده بودند بلكه ابزاري جهت جلوگيري از گسترش اعتراضات مردم محسوب مي شد.
هيات نظارت بر سينماي حرفه اي دولت نهم با پنج عضو از دولت قبل و پنج عضو جديد با هدف ارتقاء سينما و تحقق آرزوي سينماي ملي كار خود را آغاز كرد. تلاش بي وقفه اعضاي هيات جديد در ايجاد تطابق هر چه بيشتر مفاهيم توليدات با منافع ملي اگر چه قابل چشم پوشي نيست لكن سكوت اعضاي اين هيات در مواجهه با مجوزهاي فله اي فيلم هايي كه در پايان كار دولت هشتم صادر شده بود موجب شد تا سينماي ايران شاهد اكران آثاري باشد كه كوچكترين سنخيتي با آمال و آرزوهاي منطبق بر سينماي ملي نداشتند.
اكران فيلم هاي مكس، ازدواج به سبك ايراني، طبل بزرگ زير پاي چپ، عروس خوش قدم و... كه در اين فهرست جاي داشتند باعث شد تا وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز بارها بر بي محتوا و غير قابل دفاع بودن اين آثار تاكيد كند.
نتيجه اين سهل انگاري نيز به اكران فيلم نقاب انجاميد. فيلمي كه اكران آن موجبات خشم و نارضايتي قشر وسيعي از جامعه را به دنبال داشت و حوادثي را در پي داشت كه بيان آن در اين مجال ميسر نيست.
سنتوري قصه زندگي جوان نوازنده و خواننده اي به نام علي است. از موقعي كه اعتياد علي به مواد مخدر افزايش پيدا كرده و شبها مست و پاتيل و يا نشئه از مصرف زياد مواد به خانه باز مي گردد، هانيه همسرش ديگر تمايلي به زندگي مشترك با او ندارد. علي خاطرات خود را مرور مي كند و در لابه لاي آن روزهايي را به ياد مي آورد كه در اوج محبوبيت، رهبري گروه اركستري را برعهده داشت كه طرفداران بسيارش براي حضور و شركت در آن رقابت مي كردند.
در يكي از همين مراسم بود كه هانيه را براي نخستين بار ملاقات كرد و از آن پس هانيه به بهانه آموزش سنتور ارتباطش را با او گسترش داد تا آنجا كه به ازدواجشان انجاميد. اما ديري نپائيد كه اعتياد به مواد مخدر اوضاع مالي آنان را در شرايط بحراني قرار مي دهد و هانيه را مجبور به انجام كار در بيرون از منزل مي كند.
علي هم كه آدم شكاكي است، هانيه را متهم به ارتباط با يك ويالونيست مي كند كه او را رقيب خود مي داند و از اينجا است كه زندگي آنان در شيب تند نكبت و سياهي مي افتد تا آنجا كه هانيه طلاق مي گيرد و علي برخلاف ميل باطني اش مجبور مي شود كه از پدر و مادرش كه او را به خاطر علاقه به موسيقي از منزل بيرون كرده و حتي در مراسم ازدواج وي نيز حضور نيافته بودند، كمك مالي بگيرد. پدر كه از وضعيت اسف بار علي آگاه شده به كمك او مي شتابد و او را به يك مركز بازپروري مي برد، جايي كه علي آرام آرام گذشته خود را بازيافته و با برگزاري كنسرت در آنجا، خاطراتش را زنده مي كند.
دست اندركاران تهيه فيلم سنتوري با پشت سر گذاشتن يك برزخ چهارساله سرانجام فيلمي را توليد كردند كه بخش اعظم آن به دليل استفاده از صداي چاووشي (خواننده اي كه بنا به دلايلي از خواندن منع شده است) قابليت اكران نداشت. از عجايب روزگار آنكه فيلم سنتوري در چنين شرايط معلومي، مجوز اكران در جشنواره فيلم فجر را مي گيرد گو اينكه در طول جشنواره فجر، مي توان بر نقض قوانين و مصالح مملكت و يا حتي معصيت و گناه چشم پوشيد و يا اينكه خون مخاطبان جشنواره فجر رنگين تر است!!
صرف نظر از بحث صداي چاووشي در فيلم، بحث تقابل نظام و جامعه با هنر و هنرمند، موضوعي است كه در فيلم مورد توجه قرار گرفته است. علي ، جوان مستعدي است كه از راه نواختن سنتور و خواندن آواز به شهرت دست يافته است. وي اگر چه تلاش كرده تا با فاصله گرفتن از مسائل حاشيه اي، زندگي بي دغدغه و آرامي براي خود ايجاد كند اما پدر علي نماد قشر متدين جامعه كه از قضا از دست اندركاران نظام نيز هست، به دليل آنكه ساز را حرام مي داند، علي را از منزل اخراج كرده و حتي حاضر نشده در مراسم عروسي او نيز شركت كند.
از سوي ديگر همانگونه كه هانيه، همسر علي به آن اشاره مي كند، فضاي خشن و تهوع آور جامعه و عدم توجه مسئولان به وضعيت هنرمندان باعث مي شود كه علي، نماد قشر هنرمند جامعه خيلي زود از جاده سلامت خارج شده و راه اعتياد را در پيش گيرد. آن دسته از هنرمندان نيز كه سالم مانده اند مثل هانيه براي ادامه زندگي راهي كشورهاي خارجي مي شوند.
در واقع كارگردان در فيلم خود به صراحت از دو عامل جزم انديشي قشر متدين جامعه و همچنين بي توجهي مسئولان فرهنگي كشور به عنوان مسببين اصلي نابودي هنر در كشور ياد مي كند. انتقاد از قشر متدين جامعه آنگاه رنگ و بوي توهين و افترا به خود مي گيرد كه دوربين كارگردان بارها بر روي شمايل حضرت علي(ع) آويخته در منزل پدر و مادر علي زوم مي كند، خانواده كم خردي كه در عين بهره بردن از ثروت بيكران، فرزندشان كه نماد قشر جوان و هنرمند جامعه است به فلاكت و بدبختي دچار است.
از ديگر سو پوشش علي در سراسر فيلم عبا است. از آنجا كه عبا نماد پوشش قشر روحانيت و همچنين قشر متدين جامعه هنگام عبادت است وقتي اين پوشش بر تن فردي قرار
مي گيرد كه بر اثر بي توجهي و دگم انديشي ها در مسير قهقرايي زندگي قرار گرفته است، نخستين چيزي كه به ذهن مخاطب متبادر مي شود، سايه سنگين يك پوشش مذهبي بر زندگي جواناني است كه به اجبار در مسير نابودي قرار گرفته اند.
قابل تامل تر آنكه وقتي پدر علي براي نجات فرزندش به محل اجتماع معتادان كه خيل كثيري را شامل مي شوند، وارد مي شود علي رغم پست و منصب دولتي خود كه در واقع نمادي از مسئولان نظام است، تنها و تنها به فكر نجات فرزند خود است گو اينكه نجات جان آن جماعت كوچكترين اهميتي براي وي ندارد!! آنچه كه در مجموع بايد به آن اشاره كرد آنكه فيلم سنتوري بي شك با حال و هواي سال هاي ابتدايي دهه هشتاد ساخته شده است يعني سال هايي كه برخي هنرمندان بر سر توهين و افترا به نظام و مسئولان به رقابت مي پرداختند و حتي چنين توهين هايي گاه مايه مباهات شناخته مي شد.
فيلم سنتوري بي هيچ مشكلي از هيات نظارت بر اكران فيلم مجوز اكران دريافت مي كند لكن دقت نظر و هوشياري مسئولان باعث مي شود تا سينماي كشور از مهلكه اي ديگر جان سالم به در برد. پرسشي كه در اين ميان شكل مي گيرد آنكه به راستي چه زمان مردم ايران
مي توانند به اين درجه از يقين و اطمينان دست پيدا كنند كه مسئولاني را در سينماي كشور دارند كه در تصميم گيري هاي خود، حداقل ترين خطاها را مرتكب مي شوند
.

شهر مرزي


نويسنده و کارگردان: گرگوري ناوا. موسيقي: گريم ريول. مدير فيلمبرداري: رينالدو ويلالوبوس. تدوين: پادريس مک کينلي. طراح صحنه: ميگوئل آنخل آلوارز. بازيگران: جنيفر لوپز[لورن آدرين]، مايا زاپاتا[اوا خيمه نز]، آنتونيو باندراس[آلفونسو دياز]، سونيا براگا[ترزا کاسيلاس]، مارتين شين[جورج مورگان]، زايده سيلويا گوتيه رز[لوردس خيمه نز]، ايرنئو آلوارز[دومينگو اسپارزا]، رنه ريورا[اريس رودريگز]، خوآن ديه گو بوتو[مارکو سالانکا]. ١١٥ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آمريکا، انگلستان. لورن آدرين خبرنگاري آمريکايي است که از سوي سردبيرش جورج مورگان براي نوشتن مقاله اي تحقيقي درباره تجاوز و قتل زنان در شهر مرزي سيوداد خوارز مکزيک تحت فشار است. مورگان اين کار را شرط رسيدن آدرين به مقامي بالاتر قرار داده است. آدرين از روي اجبار و اکراه به خوارز مي رود و با همکار و محبوب قديمي اش آلفونسو دياز-روزنامه نگاري محلي- تماس مي گيرد. آلفونسو که سال ها قبل توسط لورن ترک شده، دل خوشي از بازگشت وي ندارد. اما براي يافتن علت و مسببين قتل ها با اکراه به وي کمک مي کند. بزرگ ترين سر نخ آنها دختر جواني به نام اوا است که پس از تجاوز زنده به گور شده، اما نجات يافته و براي رسانيدن صدايش به گوش مقامات به سراغ روزنامه آلفونسو آمده است. ولي ظاهراً رئيس پليس شهر از پيگيري ماجراي قتل ها خشنود نيست و با فرستادن مامورين اش به سراغ دياز و خانواده اوا به آنها مي فهماند از پيگيري ماجرا منصرف شوند. لورن اوا را از چنگ مامورين فراري داده و با خود به هتل و سپس خانه اي امن –متعلق به زني ثروتمند و خير به نام ترزا کاسيلاس- مي برد. جستجوي او براي شناسايي و يافتن حمله کنندگان به اوا باعث دستگيري دياز مي شود. تحقيقات لورن او را به سوي شرکت توليد مانيتور و تلويزيون رهنمون مي شود که اکثر قربانيان از کارگران بوده اند. همزمان دياز آزاد شده، اما در محل کارش کشته مي شود. لورن پس از آشنايي با مدير کارخانه و پي بردن به هويت متجاوزين مقاله اش را نوشته و براي مورگان مي فرستد. اما مورگان با وجود رضايت اوليه اش از چاپ آن منصرف شده است. به نظر مي رسد که راه براي نجات اوا و ديگر قربانيان بسته شده و تعلق قاتلين به طبقه بالا مانع از انجام هر کاري است. اما...چرا بايد ديد؟گرگوري جيمز ناوا متولد ١٩٤٩ سان ديه گو، کاليفرنيا نام چندان ناشناسي نيست. با دومين فيلمش El Norte در ١٩٨٣ موفق به دريافت جايزه بزرگ جشنواره مونترال و نامزد اسکار بهترين فيلمنامه شد. درام جنگي زمانه سرنوشت ساز[١٩٨٨] اولين فيلم آمريکايي اش اثري معقول و نسبتاً موفق بود که با درام خانواده من[١٩٩٥] دنبال شد. اما اولين همکاري اش با جنيفر لوپز در ١٩٩٧ بود که هر دو را به شهرت رسانيد. درام موزيکال سلينا که بر اساس زندگي سلينا کوئينتانيلا پرز خواننده تگزاسي ساخته شده بود ٨ جايزه معتبر و نامزدي گولدن گلاب بهترين بازيگر زن را براي آنها به ارمغان آورد. فيلم قبلي او چرا احمق ها عاشق مي شوند نيز فروشي معقول و جوايزي معتبر براي بازيگرانش به ارمغان آورد. اينک پس از يک دهه بار ديگر لوپز و ناوا در کنار هم قرار گرفته اند تا از وراي قصه اي مهيج به ماجرايي واقعي اشاره کنند. شهر مرزي بر اساس قتل هاي زنجيره اي ابتداي دهه ١٩٩٠ شهر سيوداد خوارز مکزيک-شهري صنعتي در نزديکي مرز ال پاسوي تگزاس- ساخته شده است و اشاراتي صريح به نقش صاحبان قدرت در اين منطقه در حل نشدن معماي قتل ها دارد. قتل هايي که به گواه سازمان عفو بين الملل، و فيلم که با حمايت همين سازمان و نهادهاي حامي حقوق زنان ساخته شده، تعدادشان متجاوز از ٥٠٠٠ نفر است. رقمي وحشت آور که افشاي آن مي توانست قرارداد منطقه آزاد آمريکاي شمالي[ North American Free Trade Agreement -NAFTA] را دچار مخاطره کند.اما شهر مرزي با وجود مهابت واقعه و ساختار قابل قبول آن فيلمي به سبک و سياق فيلم هاي افشاگرانه دهه هفتاد و نخ نماست که پيرنگ عاشقانه هاليوودي-با اندکي خويشتنداري- نيز دارد. برجسته ترين نقطه قوت فيلم فيلمبرداري رينالدو ويلالوبوس و طراحي صحنه آن است. حضور باندارس و لوپز نيز فقط با هدف جلب توجه تماشاگر توجيه پذير است و پيرنگ کليشه اي فرعي آن-رستگاري و تحول لورن آدرين که در پايان فيلم بعد از مرگ دياز تصميم به ماندن در خوارز و اداره روزنامه حلي گرفته- از تاثيرگذاري ماجراي قتل ها و دهشت شان مي کاهد. اگر بازيگراني نه چندان مشهور و هاليوودي با فيلمنامه معقول تر به کار گرفته شده بود، حاصل کار مي توانست بارها تاثيرگذارتر و حتي آگاهاننده تر باشد. ولي بي رحمي دنياي تجارت سرگرمي و صنعت سينما را دست کم نگيريد. شايد اگر همين اهداف مادي نبودند، چنين فيلمي اصلاً ساخته نمي شد. تا همين اندازه نيز که توانسته اند توجه کشورها و سازمان هاي بين المللي را به اين موضوع غم انگيز جلب کنند، جاي تشکر باقي است. تماشاي فيلم يقيناً براي خانم هاي آزاد انديش و آقايان طرفدار حقوق زنان تجربه اي لذت بخش خواهد بود و شايد پالايش دهنده!ژانر: جنايي، درام، مهج. لينکهاي دانلود: (نسخه اورجينال و به زبان انگليسي)http://rapidshare. com/files/ 41118125/ B1478o8417r1478d .Def.part1. rar http://rapidshare. com/files/ 41120517/ B1478o8417r1478d .Def.part2. rar http://rapidshare. com/files/ 41122900/ B1478o8417r1478d .Def.part3. rar http://rapidshare. com/files/ 41125949/ B1478o8417r1478d .Def.part4. rar http://rapidshare. com/files/ 41134773/ B1478o8417r1478d .Def.part5. rar http://rapidshare. com/files/ 41140267/ B1478o8417r1478d .Def.part6. rar http://rapidshare. com/files/ 41142189/ B1478o8417r1478d .Def.part7. rar http://rapidshare. com/files/ 41142452/ B1478o8417r1478d .Def.part8. rar
رمز فايل: ندارد
لينکهاي دانلود غيرمستقيم و از سايت رپيدشر مي باشد. براي آشنايي با نحوه دانلود از سايت رپيدشر (Rapidshare)
اينجا را کليک کنيد