یک نفر هست این حوالی ؛ کسی که با چشمهای قهوه ایش، هر شب گره ای را از روی دلم باز می کند، و من هر صبح به این می اندیشم ؛ که شماری از گره ها کم شده است ... کسی هست ، همین حوالی ؛ کسی که مثل هیچ کس نیست.