به سلامتی سلامتی که هیچ کس به خود سلامتی اش توجه نمی کنه !
نوروز
اين روزا اصلن بوي نوروز نميده
كاليبر بنده هم كه اجازه نميده بيشتر از اين به خونه برسم
هفت سينم نمي چينم
چه روزي چه نوروزي
نوروز من وقتيه كه با تو باشم
تا اطلاع ثانوي نوروز بي نوروز
راستي من عيدي ميخوام
كاليبر بنده هم كه اجازه نميده بيشتر از اين به خونه برسم
هفت سينم نمي چينم
چه روزي چه نوروزي
نوروز من وقتيه كه با تو باشم
تا اطلاع ثانوي نوروز بي نوروز
راستي من عيدي ميخوام
حال من همين الان
بغض
بغض
بغض
دل تنگ
اشك چيليك چيليك
غربت يعني در ميان جمعي باشي و تو در جمع نباشي
غربت يعني در شلوغي تجريش تنها راه بروي
غربت خود بي تو بودن است
خود بي تو بودن......
پ.ن: با اين همه آدم دور و اطرافم وقتي ميس انداختي
اومدم خونه كه ديگه فقط تنها باشم نه غريب
فقط برای تو
ممنون که روزهای منو بهتر از روزهایی که نداشتمت میکنی.
دوستت دارم به اندازه دلم و یه ذره بیشتر، چون کار از محکم کاری عیب نمیکنه.
پ.ن: فعال شدم نه؟دی:
دوستت دارم به اندازه دلم و یه ذره بیشتر، چون کار از محکم کاری عیب نمیکنه.
پ.ن: فعال شدم نه؟دی:
خانه تکانی
سکوت ممتد پنج صبح را فقط چک چکِ موزی شیر آشپزخانه سوارخ سوراخ میکند. ای تو روحش. چند باری تعمیرش کردهام و بی پدر همچنان ضرب گرفتهست روی کاسه سرم. نشستهام روی سنگ سردِ خانه، لباسهایم، کاغذهایم، فیش های تنخواه گردانم را آشفتهام روبرویم. میجورم و پاره میکنم و دسته بندی میکنم، خانه تکانی من
پ.ن: خونه ای که مرد ندارد شیر آبش تا ابد چکه خواهد کرد
پ.ن: خونه ای که مرد ندارد شیر آبش تا ابد چکه خواهد کرد
من فردا با سه نفر توی سه میدان مختلف شهر قرار دارم
بیا به زبان خوش بفهمانم زندگی هنوز آنقدر سر و ته دارد که فقط دو تا بهانه بتراشم، بروم ببینم اولی میفهمد چه مرگم است این همه هار شده ام یا دومی چقدر میخواهد بدهد برای یک ساعت و نیم بچه داری یا سومی را چطور باید بچلانم تا صفرم را ده کند
یا اصلا هر کدام که تو صلاح بدانی
بیا به زبان خوش بفهمانم زندگی هنوز آنقدر سر و ته دارد که فقط دو تا بهانه بتراشم، بروم ببینم اولی میفهمد چه مرگم است این همه هار شده ام یا دومی چقدر میخواهد بدهد برای یک ساعت و نیم بچه داری یا سومی را چطور باید بچلانم تا صفرم را ده کند
یا اصلا هر کدام که تو صلاح بدانی
امشب به این فکر میکردم که این وبلاگم را دود کنم برود هوا. برود به خلأیی که اغلب خود من در آنجا سیر میکنم. این همه نوشته برای چه؟ برای که؟ چون عمیقن به این گفته اعتقاد دارم که بعضیها چیزی خلق نمیکنند، بلکه مشی زندگیشان، خود، اثری به تمامی خلاقانه و هنری است و نیازی به بروز و ثبت افکار و احساسشان ندارند. آن کسی که باید درکشان کند، درکشان میکند و از لابهلای رفتار و گفتار و انفاسشان، هر آنچه که باید درمییابد و بهره میبرد. وقتی هم که نبودند، خاطرهای به شدت اسطورهای ازشان باقی میماند.
همه چیز در دایرهی حضور انسان اتفاق میافتاد ولی حالا که فقط من می نویسم و تو میخوانی هیچ نمی گویی ؟
زندگی یکی است، و اثری هم که از آن برآید یکی است. هیچ اثری هم به اندازهی زندگی نمیتواند بیانگر تمامی احساسات و تفکرات آدم باشد.
دوست دارم از آنانی باشم که دم نزدند، چیزی ننوشتند، اثری خلق نکردند، و فقط در ابتدای زندگیشان نوشتند: «تقدیم به کسی که دوستش دارم.»
همه چیز در دایرهی حضور انسان اتفاق میافتاد ولی حالا که فقط من می نویسم و تو میخوانی هیچ نمی گویی ؟
زندگی یکی است، و اثری هم که از آن برآید یکی است. هیچ اثری هم به اندازهی زندگی نمیتواند بیانگر تمامی احساسات و تفکرات آدم باشد.
دوست دارم از آنانی باشم که دم نزدند، چیزی ننوشتند، اثری خلق نکردند، و فقط در ابتدای زندگیشان نوشتند: «تقدیم به کسی که دوستش دارم.»
جمعه
جمعه ی ساکت
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه ‚ غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی خانه ی دلگیر خانه ی دربسته بر هجوم جوانی خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه ی تنهایی و تفأل و تردید
خانه ی پرده ‚ کتاب ‚ گنجه ‚ تصاویر ........
جمعه ی متروک
جمعه ی چون کوچه های کهنه ‚ غم انگیز
جمعه ی اندیشه های تنبل بیمار
جمعه ی خمیازه های موذی کشدار
جمعه ی بی انتظار
جمعه ی تسلیم
خانه ی خالی خانه ی دلگیر خانه ی دربسته بر هجوم جوانی خانه ی تاریکی و تصور خورشید
خانه ی تنهایی و تفأل و تردید
خانه ی پرده ‚ کتاب ‚ گنجه ‚ تصاویر ........
فروغ فرخزاد
دیشب خواب ویدا رو دیدم!
ویدا اولین کسی بود که من تو هیجده سالگی رفتم با بابا و ننه خواستگاریش ! فک کن خریت من بکنار بابا ننمو بگو بامن بلند شدن اومدن هلک هلک خواستگاری !
یه جایی تو گود لاک چاک هست که چاک (به دلایلی که حالا من نمیگم که داستان اسپویل نشه!) یه مدتی نمیره پیشِ کم و فقط تلفونی حرف میزنن. بعد تو یکی از تماسهایِ تلفونیِ موردِ بحث، کم یه چیزی میگه تو این مایه که من از دورانِ دبیرستان تا حالا اینقد با تلفن حرف نزده بودم.
نتیجهگیری هم نمیکنم که کونتون پاره شه
ویدا اولین کسی بود که من تو هیجده سالگی رفتم با بابا و ننه خواستگاریش ! فک کن خریت من بکنار بابا ننمو بگو بامن بلند شدن اومدن هلک هلک خواستگاری !
یه جایی تو گود لاک چاک هست که چاک (به دلایلی که حالا من نمیگم که داستان اسپویل نشه!) یه مدتی نمیره پیشِ کم و فقط تلفونی حرف میزنن. بعد تو یکی از تماسهایِ تلفونیِ موردِ بحث، کم یه چیزی میگه تو این مایه که من از دورانِ دبیرستان تا حالا اینقد با تلفن حرف نزده بودم.
نتیجهگیری هم نمیکنم که کونتون پاره شه
یه نفر امروز دیدم زیر یه عکسی تو فیس بوک کانت داده بود براش که : best ex ever
البته من کلاً این رابطه رو (اکس بودن رو) درک نمیکنم. به شخصه، نه میتونم رها کنم، نه میتونم فراموش کنم (و احتمالاً نه نمیتونم ببخشم، هر چند تجربه نشون داده زمان همه چیز رو رقیق میکنه). ولی صرف نظر از این حرفا این بهترین تعریفی بود که دیدم یکی از یکی دیگه بکنه.
پ.ن. شایدم من ابلهام. به سه اعتبار!
البته من کلاً این رابطه رو (اکس بودن رو) درک نمیکنم. به شخصه، نه میتونم رها کنم، نه میتونم فراموش کنم (و احتمالاً نه نمیتونم ببخشم، هر چند تجربه نشون داده زمان همه چیز رو رقیق میکنه). ولی صرف نظر از این حرفا این بهترین تعریفی بود که دیدم یکی از یکی دیگه بکنه.
پ.ن. شایدم من ابلهام. به سه اعتبار!
آقایون بیایید صادقانه بپذیریم که در هر رابطه ی دراز مدتی که ما داریم و یا خواهیم داشت، می رسد موقعیتی که یک آقای خوش تیپ تر و خیلی جذاب تر از ما مخفیانه در زندگیمان وارد می شود و زنمان را اغفال می کند و یک شبی را با هم می گذرانند و خانم هم بهترین سکس زندگی اش را با آن مرد لعنتی خواهد داشت و آن مرد هم برای یک عمر به ریشمان خواهد خندید.و چه بسا ماهم خواهیم شد پست فطرت ! بیایید این را به عنوان یک حقیقت غیرقابل اجتناب بپذیریم و با آن از همین ابتدا کنار بیاییم.
امروز یک فیلمنامه نوشتم :
خانم استادِ خیلی سکسی سر کلاس می گه: برای امروز نمودار سایز شومبول که جلویتان هست را در Excel وارد کنید، مشتق بگیرید و نمودار نرمالش را بدست بیاورید. میانگین و FWHM را بر حسب اینچ بدست بیاورید. سپس سایز شومبول خود را چندین بار با ورنیه اندازه گرفته (با محاسبه ی خطای سیستماتیک) با نقطه ای بر روی این نمودار، صادقانه و بدون هیچ اغراقی مشخص کنید.
[روز بعد]
خوب جواب ها رو دیدم. خیلی خوب بود. اکثرا کوچیک بودین که خوب قابل درکه به خاطر سنتون. اما اون آقا پسری که بالای ۸۰٪ هست بیاد دفتر کارش دارم.
(در این زمان در حالیکه در پس زمینه آهنگ جنگ ستارگان پخش می شود پسری از روی نیمکتش بلند می شود و با خانم معلم از کلاس می روند بیرون و بچه ها از جایشان بلند می شوند و همه شروع می کنند به دست زدن. بقیه اش دیگه واضحه.)
گمان کنم این فیلم بین قشر به اصطلاح geek خوب فروش کنه.
خانم استادِ خیلی سکسی سر کلاس می گه: برای امروز نمودار سایز شومبول که جلویتان هست را در Excel وارد کنید، مشتق بگیرید و نمودار نرمالش را بدست بیاورید. میانگین و FWHM را بر حسب اینچ بدست بیاورید. سپس سایز شومبول خود را چندین بار با ورنیه اندازه گرفته (با محاسبه ی خطای سیستماتیک) با نقطه ای بر روی این نمودار، صادقانه و بدون هیچ اغراقی مشخص کنید.
[روز بعد]
خوب جواب ها رو دیدم. خیلی خوب بود. اکثرا کوچیک بودین که خوب قابل درکه به خاطر سنتون. اما اون آقا پسری که بالای ۸۰٪ هست بیاد دفتر کارش دارم.
(در این زمان در حالیکه در پس زمینه آهنگ جنگ ستارگان پخش می شود پسری از روی نیمکتش بلند می شود و با خانم معلم از کلاس می روند بیرون و بچه ها از جایشان بلند می شوند و همه شروع می کنند به دست زدن. بقیه اش دیگه واضحه.)
گمان کنم این فیلم بین قشر به اصطلاح geek خوب فروش کنه.
آن اوایل که به ولایات فرنگ مشرف شده بودم برایم بدیهی و (البته کمی تاثر آور) بود که این منِ ندید بدیدم که همواره چشمانم پی لنگ و پاچه ی خانمهاست. بعد از مدتی که چشم هایم کمی عادت کرد، تفریحم شد زیر نظر گرفتن مردان وقتی کنارشان خانم زیبایی نشسته است. متوجه شدم که کون نشورها در چشم چرانی کم که ندارند هیچ بلکه از مردان هیزِ ایرانی هم ماهرترند. وقتی هم که پته شان می ریزد رو آب خیلی متمدانه نیششان تا بناگوش باز می شود و قضیه را ماستمالی می کنند. خیالم که راحت شد در دفتر یادداشت کوچکم نوشتم:
"مرد به طور جهان شمول چشم چران است."
و با خیال راحت در اتوبوس شروع کردم به دید زدن بازتاب صورت خانمی که چند ماهی است در کف اش به سر می برم، سه متر آنورتر در شیشه ی کنارم.
ب.ن.
موضوعی را روشن کنم برای دوستان مذکر فکر نکنند بنده دست به کار هستم؛ بر خلاف آقایان که تقریبا کور محسوب می شوند، خانمها به یک جایی که نگاه می کنند متاسفانه ۱۸۰ درجه دور آن نقطه را هم اگر مگسی پر بزند متوجه می شوند. حتی اگر در حال خواندن چیزی هم باشند و مگسی پر بزند، لغات خوانده شده بافر می شود، بال زدن مگس آنالیز می شود و سپس بعد از اطمینان از بی خطر بودن مگس مزبور بافر با سرعت دوبرابر خوانده می شود تا تعللی در خواندن کتاب پیش نیاید (بله دوستان قضیه بسیار پیچیده است). در پشتشان هم با نیروهای خارق العاده ای (که از بزرگترین مسایل حل نشده ی حال حاضر فیزیک است) می توانند وجود چشمان از حدقه در آمده را حس کنند. بنابراین بهترین و امن ترین شیوه ی دید زدن همان دید زدن غیر مستقیم است که به آن به اجمال اشاره شد. گول نخورید. خدا یاورتان.
"مرد به طور جهان شمول چشم چران است."
و با خیال راحت در اتوبوس شروع کردم به دید زدن بازتاب صورت خانمی که چند ماهی است در کف اش به سر می برم، سه متر آنورتر در شیشه ی کنارم.
ب.ن.
موضوعی را روشن کنم برای دوستان مذکر فکر نکنند بنده دست به کار هستم؛ بر خلاف آقایان که تقریبا کور محسوب می شوند، خانمها به یک جایی که نگاه می کنند متاسفانه ۱۸۰ درجه دور آن نقطه را هم اگر مگسی پر بزند متوجه می شوند. حتی اگر در حال خواندن چیزی هم باشند و مگسی پر بزند، لغات خوانده شده بافر می شود، بال زدن مگس آنالیز می شود و سپس بعد از اطمینان از بی خطر بودن مگس مزبور بافر با سرعت دوبرابر خوانده می شود تا تعللی در خواندن کتاب پیش نیاید (بله دوستان قضیه بسیار پیچیده است). در پشتشان هم با نیروهای خارق العاده ای (که از بزرگترین مسایل حل نشده ی حال حاضر فیزیک است) می توانند وجود چشمان از حدقه در آمده را حس کنند. بنابراین بهترین و امن ترین شیوه ی دید زدن همان دید زدن غیر مستقیم است که به آن به اجمال اشاره شد. گول نخورید. خدا یاورتان.
آخ که ما مردای ایرونی بعضی هامون چقدر حقیریم. تا دختری دیدیم تو یه جمع که سرش به تنش میارزه، برو و بیایی داره و کارش درسته، مغزش کار می کنه و سر بحث ها مثل بز نگات نمی کنه سریع گارد می گیریم. ( جالب اینه که اگه خارجی باشه اشکالی نداره. چقدر ماشاالله می فهمه. ایرانی که باشه انگار جرم مرتکب شده!)"از فلانی خوشت میاد؟ نه حال نمی کنم باهاش. چرا؟ نمی دونم. حال نمی کنم دیگه. یه جوریه!"
من که می دونم چرا؟ چون به حضرت آقا عرض خضوع نکرده یه جوریه. مردک اندونی!
من که می دونم چرا؟ چون به حضرت آقا عرض خضوع نکرده یه جوریه. مردک اندونی!
پارتي
امشب براي اولين بار آدمايي بغل كردمو و بوسيدم
كه شبيه تو بودن و بوي تو رو ميدادن
....
حس عجيبي بود
چقدر چقدر حركات صورتتون شبيه همديگس؟؟
نگاش ميكردم فقط ميخواستم ماچش كنم روم نمي شد.
كاش تو بودي و سفت بغلت ميكردم سفت سفت
كه شبيه تو بودن و بوي تو رو ميدادن
....
حس عجيبي بود
چقدر چقدر حركات صورتتون شبيه همديگس؟؟
نگاش ميكردم فقط ميخواستم ماچش كنم روم نمي شد.
كاش تو بودي و سفت بغلت ميكردم سفت سفت
و انكار شدن يك دردي دارد ، كه خوب نمي شود . هي خوب نمي شود و يك بغضي دارد كه پايين نمي رود و بالا نمي آيد و اشك نمي شود . مي ماند بيخ گلو و مثل غروب هاي پشت ترافيك چراغ قرمز توحيد ، خيلي بدمزه ست و خيلي دلگير ست .
و يك دنيا تنهايي پشتش هست و يك دنيا پشتت را خالي كردن پشتش هست و يك دنيا حقش اين نبود . حق اين دوستي اين نبود و كلي گله و شكايت كه ديگر جايي برايش نمي ماند وقتي خودت نيستي . وقتي خودت پست فطرت شدی احساساتت كه ديگر گور پدرشان .
و اين روزها كه تنها ترم هي فكر مي كنم من به اندازهء كافي خوب نبودم ؟ من كه حواسم بود جايي ردي ازم نماند و نشاني كه نگراني باشد از زياد ماندنم . ( حذف شد ) من كه حواسم بود نيايم توي خط قرمزهات و « خصوصي » هات . يا آن جور كه دوستت مي گفت « يواشكي هات »
و فكر مي كنم اگر كي بود انكارش نمي كردي ؟
و فكر مي كنم جاي يك زخم هايي خوب نمي شود . مي ماند و هر وقت چشمت افتاد بهش يادت مي افتد تو را يك روز يكي كه دوست تر داشتيش از باقي ، دوستت نداشت و پست فطرت نامیدت كه انگار پرتت كرده باشد بيرون از زندگيش . تو را يكي كه عزيز ترت بود از ديگران ، نديد . خودت را و دل شكستگيت را . حالا هي بنشينيم به بازي كردن و وبلاگ نوشتن. من هيچ وقت بازي بلد نبودم . نه تخته و نه هيچ بازي ديگري . براي همين بازي كردن با من نمي چسبد . براي همين كسي بازيم نمي دهد ...
و يك دنيا تنهايي پشتش هست و يك دنيا پشتت را خالي كردن پشتش هست و يك دنيا حقش اين نبود . حق اين دوستي اين نبود و كلي گله و شكايت كه ديگر جايي برايش نمي ماند وقتي خودت نيستي . وقتي خودت پست فطرت شدی احساساتت كه ديگر گور پدرشان .
و اين روزها كه تنها ترم هي فكر مي كنم من به اندازهء كافي خوب نبودم ؟ من كه حواسم بود جايي ردي ازم نماند و نشاني كه نگراني باشد از زياد ماندنم . ( حذف شد ) من كه حواسم بود نيايم توي خط قرمزهات و « خصوصي » هات . يا آن جور كه دوستت مي گفت « يواشكي هات »
و فكر مي كنم اگر كي بود انكارش نمي كردي ؟
و فكر مي كنم جاي يك زخم هايي خوب نمي شود . مي ماند و هر وقت چشمت افتاد بهش يادت مي افتد تو را يك روز يكي كه دوست تر داشتيش از باقي ، دوستت نداشت و پست فطرت نامیدت كه انگار پرتت كرده باشد بيرون از زندگيش . تو را يكي كه عزيز ترت بود از ديگران ، نديد . خودت را و دل شكستگيت را . حالا هي بنشينيم به بازي كردن و وبلاگ نوشتن. من هيچ وقت بازي بلد نبودم . نه تخته و نه هيچ بازي ديگري . براي همين بازي كردن با من نمي چسبد . براي همين كسي بازيم نمي دهد ...
چشم دوخته ام به پنجره های خانه رو به رويی . همسایه ایرانی ام ، توی آن خانه ، قرار است بهار بيايد . دارند ديوارها را رنگ می کنند . خانم خانه پنجره ها را برق می اندازد . می دانم که از نگاه هايم کلافه است . داد می زنم : من اين حالت رو خيلی دوس دارم !
ـ چی ؟
با دستم پنجره ها را نشان می دهم : اين حالت !
من اين حالت رو خيلی دوست دارم ! من خونه تکونی نمی کنم .
من هفت ساله که عيد ندارم . ـ چرا ؟ شانه هايم را بالا می اندازم . لبخند می زند . پرده ها را می کشم . واقعيت اين است که می دانم . خوب هم می دانم ! از وقتی بی سرزمین تر از باد شدم نه کسی را دارم و نه عیدی دارم ! از این هفت سال چهار سالش را دربیمارستان سال تحویل بودم و بقیه اش را یادر خیابان یا در خواب من عيد نمی گيرم ! من سالهاست که عيد نميگيرم !
ـ چی ؟
با دستم پنجره ها را نشان می دهم : اين حالت !
من اين حالت رو خيلی دوست دارم ! من خونه تکونی نمی کنم .
من هفت ساله که عيد ندارم . ـ چرا ؟ شانه هايم را بالا می اندازم . لبخند می زند . پرده ها را می کشم . واقعيت اين است که می دانم . خوب هم می دانم ! از وقتی بی سرزمین تر از باد شدم نه کسی را دارم و نه عیدی دارم ! از این هفت سال چهار سالش را دربیمارستان سال تحویل بودم و بقیه اش را یادر خیابان یا در خواب من عيد نمی گيرم ! من سالهاست که عيد نميگيرم !
من عید نوروز پشت نوروزهم که بیاید برایت تبریک نخواهم فرستاد . نه حتی کارت پستالی ، چیزی .
می گذارم عیدها ها هی یادت را بیاورند و ببرند . بگذار عیدها ، یادم را بیاورند و ببرند . بعد فکر کنیم ، انگار تنها زمستان است که خاطرات زنده می شوند با بارش برف ، با چکمه بلند قهوه ای رنگ و شالگردن های رنگی . با بوی تند نسکافه ، حوضچه چایی . با کاناپه همیشه سرد قرمز و شیشه های بخارگرفته رنوی قدیمی .
نگفته بودم . من هنوز آدمکهای خوش شانسی را دارم و زیر سرم هستند دوستشان دارم . و آرزو می کنم با آنها که ببینمت و بروم تا ته این کوچه ها را تنهایی ، چشمم به ابرهای هنوز نباریدهء خاکستری ، مرور کنم هر چه گذشت را تا بفهمم ، تلاش هام برای نبودنت ، بی نتیجه پیر و خسته ام کرد . تا بفهمم ، من و تو ، نوروزپشت نوروز هم که بیاید ، برای هم کیک شکلاتی نمی فرستیم و نه کارت پستالی و نه هیچ .
من و تو ، خاطرات مان را فراموش می کنیم . بعد تو هیمن جوری که چشمت به بارش آرام و یکنواخت نیمه شبهاست ، دستهات لمس می کند دانه های گردنبندرا یک لحظه یادت می آید ، من چه دوست داشتم گردنبند ها را . زود تمام می شوم .
بعد من همین جوری که نگاهم به بارش آرام و یکنواخت برف سر صبح است ، همین جوری که دست هام خط خطی می کنند شیشه های سرد بخار گرفته را ، یک لحظه یادم می آید تو ، چه دوست داشتی کلاه ها را . از تو چه پنهان ، فکر می کنم کلاه چه بهت می آمد اگر بودی . زود تمام می شوی .
همین یک لحظه های دیر به دیر ، یادت را و یادم را زنده می کنند و همینش قشنگ است و غمگین . دیگر خوب می دانم ، یادت ته نشین می شود جایی در درونم و فراموش نه !
یادم می رود به زنه توی ایستگاه قطار « بدون خداحافظی » . با لهجهء افغانی که من را بسیار خوش می آید ، گفت ؛ « بسیار خشانه ! » ... و من به تو دسته گلی دادم ودلم می گیرد بس که خوب بازی کرد و بس که شیرین است فارسی افغان ها .
حیف ! همش یک بار اتفاق می افتد .
می گذارم عیدها ها هی یادت را بیاورند و ببرند . بگذار عیدها ، یادم را بیاورند و ببرند . بعد فکر کنیم ، انگار تنها زمستان است که خاطرات زنده می شوند با بارش برف ، با چکمه بلند قهوه ای رنگ و شالگردن های رنگی . با بوی تند نسکافه ، حوضچه چایی . با کاناپه همیشه سرد قرمز و شیشه های بخارگرفته رنوی قدیمی .
نگفته بودم . من هنوز آدمکهای خوش شانسی را دارم و زیر سرم هستند دوستشان دارم . و آرزو می کنم با آنها که ببینمت و بروم تا ته این کوچه ها را تنهایی ، چشمم به ابرهای هنوز نباریدهء خاکستری ، مرور کنم هر چه گذشت را تا بفهمم ، تلاش هام برای نبودنت ، بی نتیجه پیر و خسته ام کرد . تا بفهمم ، من و تو ، نوروزپشت نوروز هم که بیاید ، برای هم کیک شکلاتی نمی فرستیم و نه کارت پستالی و نه هیچ .
من و تو ، خاطرات مان را فراموش می کنیم . بعد تو هیمن جوری که چشمت به بارش آرام و یکنواخت نیمه شبهاست ، دستهات لمس می کند دانه های گردنبندرا یک لحظه یادت می آید ، من چه دوست داشتم گردنبند ها را . زود تمام می شوم .
بعد من همین جوری که نگاهم به بارش آرام و یکنواخت برف سر صبح است ، همین جوری که دست هام خط خطی می کنند شیشه های سرد بخار گرفته را ، یک لحظه یادم می آید تو ، چه دوست داشتی کلاه ها را . از تو چه پنهان ، فکر می کنم کلاه چه بهت می آمد اگر بودی . زود تمام می شوی .
همین یک لحظه های دیر به دیر ، یادت را و یادم را زنده می کنند و همینش قشنگ است و غمگین . دیگر خوب می دانم ، یادت ته نشین می شود جایی در درونم و فراموش نه !
یادم می رود به زنه توی ایستگاه قطار « بدون خداحافظی » . با لهجهء افغانی که من را بسیار خوش می آید ، گفت ؛ « بسیار خشانه ! » ... و من به تو دسته گلی دادم ودلم می گیرد بس که خوب بازی کرد و بس که شیرین است فارسی افغان ها .
حیف ! همش یک بار اتفاق می افتد .
من ديگه بزرگ شدم
ديشب وقتي بهم گفتي ميخواي منظقي باهام صجبت كني
حس اون بچه اي رو داشتم كه باباش نشوندتش جلوي خودشو
ميخواد يه رازيو بهش بگه، اون طفلكم چون دوست داره بزرگ
به حساب بياد ميگه آره آره بگو
.
.
ولي من نميخواسنم ديشب بزرگ شم، گو اينكه هرچي گفتي
من ميدونستم و تو فقط كانفرم كردي
و اين است رسم زندگيه من
حس اون بچه اي رو داشتم كه باباش نشوندتش جلوي خودشو
ميخواد يه رازيو بهش بگه، اون طفلكم چون دوست داره بزرگ
به حساب بياد ميگه آره آره بگو
.
.
ولي من نميخواسنم ديشب بزرگ شم، گو اينكه هرچي گفتي
من ميدونستم و تو فقط كانفرم كردي
و اين است رسم زندگيه من
دادن غريبون
بهش ميگم كجايي؟
ميگه اومدم دادن غريبون
آخه عزيزم تا وقتي اين همه آشنا هست غريبه چرا؟
ميگن چراغي كه به خونه رواست به مسجد حرومه همينه
ميگه اومدم دادن غريبون
آخه عزيزم تا وقتي اين همه آشنا هست غريبه چرا؟
ميگن چراغي كه به خونه رواست به مسجد حرومه همينه
خاطره ....
و تنها خاطره ....
تنها سهم من از تو ....
تنها سهم من از خوشبختي ....
خاطرات ....
و فقط خاطرات ....
و فقط خاطراتم مونس تنهاييم است ....
و گاهي انديشه ام ....
انديشه به تو ، به رفتنت ....
به شكست قلبم ، به عمق زخم دلم ....
زخمي كه تا عمر دارم دردش را تحمل مي كنم ....
و آرزويي هزار باره ، كه اي كاش هيچ گاه تو را نمي ديدم ....
و تنها خاطره ....
تنها سهم من از تو ....
تنها سهم من از خوشبختي ....
خاطرات ....
و فقط خاطرات ....
و فقط خاطراتم مونس تنهاييم است ....
و گاهي انديشه ام ....
انديشه به تو ، به رفتنت ....
به شكست قلبم ، به عمق زخم دلم ....
زخمي كه تا عمر دارم دردش را تحمل مي كنم ....
و آرزويي هزار باره ، كه اي كاش هيچ گاه تو را نمي ديدم ....
نذر
ميگن اگه ادم تو بارون چيزيو از خدا بخواد خدا بهش ميده
زنگ زدم بگم دم اذان مغرب (همون موقع كه رفتي زير عمل)
برات تو حرم امام رضا دعا كنه
گفت ديشب تا صبح بارون ميومد و برات دعا كرده
يه وقتايي به اين دعاهاي پشت سرت حسوديم ميشه
پس نگو
مرا به اين سخت جاني اميد نبود
نميدوني اتاق فرمان چه خبره؟؟؟؟
زنگ زدم بگم دم اذان مغرب (همون موقع كه رفتي زير عمل)
برات تو حرم امام رضا دعا كنه
گفت ديشب تا صبح بارون ميومد و برات دعا كرده
يه وقتايي به اين دعاهاي پشت سرت حسوديم ميشه
پس نگو
مرا به اين سخت جاني اميد نبود
نميدوني اتاق فرمان چه خبره؟؟؟؟
موشکوله
امروز من بهترین هدیه و سورپریز زندگیمو گرفتم
اینو از ته ته دل و جدی میگم
موشکوله، یه استاتوس، یه شعر و یه عکس که تو ازم گرفتی
من که نوشتن بلد نیستم
فقط اومدم بگم
مونی موشکوله دوست میداره
مونی عاشق موشکولش شد
بیشتر از شکلات و اینا
یادته که
کاش امروز مثلا تولدم بود چی میشد مگه؟
اینو از ته ته دل و جدی میگم
موشکوله، یه استاتوس، یه شعر و یه عکس که تو ازم گرفتی
من که نوشتن بلد نیستم
فقط اومدم بگم
مونی موشکوله دوست میداره
مونی عاشق موشکولش شد
بیشتر از شکلات و اینا
یادته که
کاش امروز مثلا تولدم بود چی میشد مگه؟
دنیای غریبی است دختر دم بختی چشم خورده ، برایش تخـم مرغ شکسته اند ...شوهـــــــری ، قلب خود را به همســـــرش هدیـــــه می دهد ...جوانکی ، در حسرت خوردن جیگــــــر دخـتر همســایه است ...بزرگـــــــــی ؛ به کوچـــــکتری دســــــــت یاری می دهــــــــد ...دختــــرک ؛ در حـــــال پــــا دادن به پرشیـــــــا ســـــــوار است ...هـــــاجــــاقایی ؛ دهـــــــان بقیه را ســــرویس کـــــرده است ...گـــــــردن پدری زحـــمت کــــش از مـــــــو باریک تـــر است ...چشــــــــم گشنه ای ، روده ی بزرگش ، کوچکی را بلعیـــــد ...یتیمی ، دست نوازش بر ســـــر دوست دخترش می کشد ...تمساحی برای همه ی دوستانش اشک سوسمار می ریزد ... اما با همه این اوصاف یکی نیست ، که حدّ اقل ما را آلت تناسلی خویش حساب کند ؟!!!
Subscribe to:
Posts (Atom)