همسفر باران شو تا راز روشنی را بيابی! می دانی... کودکی را... صداقت و يکرنگی نگاهها را، زلالی و پاکی اشکها را...
حس زيبای رهائی در پناهگاه دوران کودکی... وقتی رها می شوی، دلت خالی می شود از هر آنچه که نامردمان کرده اند.می دانی... هجرت را... تيرگی آسمان دل را، عريان شدن از پاکی را.می دانی... فراموشی و دوری را... دوری از آنچه که ماندنيست.می دانی... !
می دانی دنيای سختی در پيش خواهی داشت، که در هياهوی امواج، چشمانت را ببندی و به دور از هر گونه آلايش، با فروتنی، گامهای صادقانه و بلندی را برای به تصوير کشيدن آنچه که شکوهش پايين آمده و بازيچه ای شده، برداری...