پاریس / Paris


نویسنده و کارگردان: سدريک کلاپيش. موسيقي: رابرت برک، لواک دوري، کريستوفر مينک. مدير فيلمبرداري: ‏کريستوفر بوکارن. تدوين: فرانسين سندبرگ. طراح صحنه: ماري شمينال. بازيگران: ژوليت بينوش[اليز]، رومن ‏دوريس[پي ير]، فابريس لوچيني[رولان ورنوي]، آلبر دوپونتل[ژان]، فرانسوا کلوزه[فيليپ ورنوي]، کارين ويار[نان ‏فروش]، ژيل للوش[فرانکي]، ملاني لوران[لتيشيا]، زين الدين سوآلم[مراد]، ژولي فريه[کارولين]، اليويا بونامي[دايان]. ‏‏130 دقيقه. محصول 2008 فرانسه. ‏ پي ير رقصنده اي حرفه اي که از عارضه قلبي خطرناکي رنج مي برد، در انتظار عمل تعويض قلب که شايد زندگي ‏دوباره به وي ببخشد، کاري به جز نگاه کردن به مردم پيرامون خويش از بالکن آپارتمانش در شهر پاريس ندارد. ‏خواهرش اليز وقتي از بيماري وي باخبر مي شود، براي اين که آخرين روزهاي احتمالي زندگي برادرش را با وي ‏باشد، به همراه سه فرزندش به آپارتمان وي نقل مکان مي کند. او نيز مشکلات خودش را دارد. به مردي-ژان- در بازار ‏ميوه فروش ها علاقمند شده، که از همسرش جدا شده است. اما همسرش هنوز در کنار وي کار مي کند و روابطش با ‏ديگر مردها از جمله مراد به مذاق وي خوش آيند نيست. پي ير که به نگاه کردن از بالکن ادامه مي دهد، دختر زيبايي را ‏در آپارتمان مقابل کشف مي کند و اميدوار است با وي آشنا شده و قبل از مرگ يک بار ديگر عشق را تجربه کند. اما ‏دختر جوان و دانشجو با پسري ديگر دوست بوده و استادش نيز شيفته وي شده است. استادي دچار بحران ميان سالي و ‏تنها که برادر آرشتيکتش در صدد ساخت مجتمع بزرگي است و هر دو پدر کهن سال خود را به تازگي از دست داده اند. ‏به نظر مي رسد اين پاريسي ها هر کدام مشکلات خودشان را در اين ابرشهر دارند، شهري که بسياري ها از جمله ‏اهالي کامرون مشتاق سفر قاچاق کار در آن هستند....‏

چرا باید این فیلم را دید ؟


سدريک کلاپيش براي ايراني نبايد فيلمساز شناخته شده اي باشد، کلاپيش متولد 1961 نويي سور سن و يهودي تبار است. در دانشگاه پاريس سوم درس خوانده و پايان نامه اش را درباره ‏وودي آلن نوشته است. دوبار در آزمون ورودي ايدک رد شده و بعدها به دانشکده فيلم نيويورک پيوسته است. با ساختن ‏فيلم کوتاه آغاز کرده و مدتي فيلمبردار بوده و سپس شروع به کارگرداني کرده است. بعدها در دانشگاه هاي کلمبيا،سيتي ‏کالج نيويورک و مدرسه هنرهاي بصري تدريس کرده، و اراداتي غريب به جان کاساوتيس، مارتين اسکورسيزي، ‏اينگمار برگمان، وودي آلن و موريس پيالا دارد. کلاپيش در بازگشت به فرانسه با نوشتن فيلمنامه شروع به کار کرده و ‏به موازات فيلم هاي سينمايي به ساختن مستندهايي درباره حيوانات نيز اشتغال دارد. برجسته ترين کار وي در اين زمينه ‏فيلم مستندي است که درباره قبيله ماسايي در کنيا به سال 1990 براي تلويزوين فرانسه ساخته است. کلاپيش اولين فيلم ‏بلندش را دو سال بعد به نام ‏Riens du tout‏ کارگرداني کرد که به عنوان بهترين کار اول در مراسم سزار مورد توجه ‏قرار گرفت. دومين فيلمش جواني خطرناک/روزهاي خوش قديم که تکيه بر خاطرات شخصي وي داشت نظر مردم را ‏در جشنواره پاريس به شدت جلب کرد و سومين فيلمش هر کسي دنبال گربه خودش/وقتي گربه تان شما را ترک مي کند ‏اولين جايزه معتبر بين المللي را از جشنواره برلين براي وي به دنبال آورد. تمامي اين فيلم هاي رگه هاي از کمدي يا ‏رومانس در خود داشت، اما فيلم بعدي وي به نام شايد در 1999 در گونه علمي تخيلي سبب حيرت علاقمندان کارنامه ‏وي شد. سه سال بعد کلاپيش با بازگشت به حيطه آشناي خودش در آپارتمان اسپانيايي بزرگ ترين موفقيت تجاري و ‏هنري کارنامه اش را رقم زد و 8 جايزه معتبر به آن افزود. ولي شگفتي با طبع آزمايي کلاپيش در گونه جنايي ‏Ni ‎pour, ni contre (bien au contraire)‎‏ انتظار تماشاگران را مي کشيد، که فرجامي خوش نداشت. اين امر سبب شد ‏تا کلاپيش با فيلم عروسک هاي روسي در سال 2005 به ترکيب موفق کمدي، عاشقانه و درام بازگردد و تدارک ساخت ‏بزرگ ترين و بلندپروازنه ترين فيلم خود را ببيند. عروسک هاي روسي با شرکت رومن دوريس را مي شود مقدمه اي ‏براي ساخت پاريس محسوب کرد. کلاپيش با دوريس در فيلم جواني خطرناک آشنا شد، که بعدها بازيگر ثابت فيلم هاي ‏او گشت و اينک نقش اصلي پاريس را نيز بر عهده دارد. ‏ پاريس يا به قولي عروس شهرهاي جهان در طول صد سال گذشته موضوع کتاب ها و فيلم هاي بسياري بوده است. مدت ‏زيادي از ساخت دوستت دارم پاريس نگذشته و بديهي است نمايش فيلمي با همين موضوع به اندازه کافي مي تواند ‏کنجکاو برانگيز باشد. پاريس براي کلاپيش فقط يک شهر نيست، بلکه نمادي از دنيا و شادي ها و غم هاي آن است که ‏مي تواند رنگي متفاوت در زير اين آسمان داشته باشد. شهري که ميان مظاهر مدرن و کهن قرار گرفته و آدم هايي با ‏نژادهاي گوناگون تنوعي جمعيتي نيز به آن داده اند. کلاپيش قصه خود را به نوعي از ديدگاه جواني رو به مرگ روايت ‏مي کند. اين آدم ها از برابر بالکن منزل او و برخي در پايان فيلم از برابر تاکسي که او را به بيمارستان مي برد، مي ‏گذرند و شايد هم مي رقصند. اينها پاريسي هاي امروزند با بيماري ها، خوشي هاي ناپايدار و مرگ هاي زودرس شان ‏که مي تواند بعضي را وادار به اتخاذ راهي تازه در زندگي کند. افرادي با مشغل گوناگون از رقصنده تا نان فروشي ‏پرخاش جو و مونث تا معماري احساساتي و استاد دانشگاهي افسرده و مهاجري غير قانوني از کامرون که رسيدن به ‏پاريس برايش ارزش هر کاري را دارد. اين آدم هاي متفاوت از کنار هم مي گذرند، با هم برخورد مي کنند و بر زندگي ‏يکديگر اثر مي گذارند. اما هر کدام زندگي منحصر به فرد خويش را نيز دارند. شايد مشکلات شان از نظر تماشاگران ‏چندان مهم به نظر نيايد-به جز پي ير رو به مرگ- اما براي خود آنها واقعاً بزرگ است و شايد مهم ترين چيزهاي دنيا...‏ کلاپيش روايت خود را با موسيقي وحدت بخش و نگاه هاي پي ير پيش مي برد که گاه اين روند با نمايش صحنه هايي از ‏کامرون بر هم مي خورد و به نظر تکه نچسب مي آيد و گاه نيز داستانک هايي مانند زن صاحب نانوايي و خديجه شاگرد ‏تازه اش را ناگفته مي گذارد. اما با اين حال موفق مي شود شما را نشبت به سرنوشت همه شخصيت هاي فيلم علاقمند ‏کند. کاري که با فرانسوي ها نيز کرده و نزديک به دو ميلون نفرشان را به سينماها کشانده است. چنين رقمي براي فيلمي ‏فاقد قصه رايج و هيجان و حادثه متعارف يک پيروزي است و ستايش نامه اي است براي يک شهر زيبا که پي ير در ‏پايان فيلم با محدود کردن نقطه ديد خود به آسمان آن مي کوشد فقط زيبايي هايش را ببيند. پاريس به عنوان يک فيلم جدي ‏درباره مرگ و زندگي نيز قابل توجه است و اينکه چگونه مي شود اين فاصله کوتاه ميان تولد و مرگ را گذراند. پاريس ‏را مي شود اداي دين کلاپيش به منهتن وودي آلن نيز دانست، ولي بدون شک پاريس کجا و منهتن کجا؟!‏ ژانر: کمدي، درام، عاشقانه. ‏