گاهی ناگهانی بهترین روش دنیاست.
بوس ناگهانی، در آغوش گرفتن ناگهانی. گاهی دلم لک می زند از همان ناگهانی های هالیوودی حتی.
از همان ها که یک هو یکی دستت را می کشد، و لبش را می گذارد بر لبت. بدون هیچ حرف قبلی بدون تصمیم قبلی. گاهی همین تخیلات تین ایجری می شود بهترین تخیلات دنیا.
سخت مشغول کارهایت هستی یا توی فکری داری به غذای امشب فکر می کنی، یا پای تلفن با مادرت از راه دور حرف می زنی، یا حتی منشی خانوم رئیس خان. یک هو به خودت می آیی می بینی کسی دارد تو را مثلا از پشت می بوسد و بغل کرده اینجاست که به زور تند شدن نفس هایت را کنترل می کنی تا مادر ت نفهمد، با یک حرکت می خواهی دورش کنی اما زبان مورد نظر خیلی سمجتر از این حرف هاست.
گاهی دلم از این ناگهانی ها می خواهد که هیچ تصورش نکرده باشم، اما نمی شود بیرون که باشی دو حالت داره یا نگاه خاله جان همه جا تهدیدت می کنه یا جلوی دختر خاله جان زشته یا خوب پشت ماشینی و نمیشه باقی اوقاتی که تو خونه هم هستی خوب یا قهری و عصبی یا اینکه باید مثل متهمی رام و آرام جواب پس بدهی نمیشه دیگه چه میشه کرد؟