نگاهي به فيلم زودياك



کارگردان: ديويد فينچر. فيلمنامه: جيمز وندربيلت بر اساس کتابهاي رابرت گري اسميت. موسيقي: ديويد شاير. مدير فيلمبرداري: هريس ساويدس. تدوين: انگوس وال. طراح صحنه: دانالد گراهام برت. بازيگران: جک جايلنهال[رابرت گري اسميت]، مارک روفالو[کارآگاه ديويد تاسکي]، آنتوني ادواردز[کارآگاه ويليام آرمسترانگ]، رابرت داوني جونيور[پل آوري]، برايان کاکس[ملوين بلي]، جان کارول لينچ[آرتور لي آلن]. ١٥٨ دقيقه. محصول ٢٠٠٧ آمريکا. نامزد نخل طلاي جشنواره کن، نامزد بهترين بازيگر/ جک جايلنهال مرد فيلم هاي ترسناک از مراسم انتخاب نوجوانان. سانفرانسيسکو، سال هاي پاياني دهه ١٩٦٠. پس از قتل زوجي جوان پليس که نتوانسته ردي از قاتل آنها بيابد، خود را با معماي پيچيده اي رو در رو مي بيند. اين معما با وقوع قتل هايي ديگر و رسيدن نامه هايي به دفتر روزنامه سن فرانسيسکو کرونيکل با امضاي زودياک پيچيده تر مي شود. کارآگاه ديويد تاسکي و همکارش که مسئول پيگيري پرونده شده اند، براي ديدن نامه ها به دفتر روزنامه مي روند. پل آوري از خبرنگاران مشهور روزنامه نيز مسئول پيگيري ماجرا شده و به زودي توجه رابرت گري اسميت کاريکاتوريست روزنامه نيز به اين موضوع جلب مي شود. وقوع قتل هايي ديگر، رسيدن نامه هاي تازه و نوشته شده به رمز و همچنين پخش برنامه اي تلويزيوني ب حضور دکتر ملوين بلي سبب مشهورتر شدن قاتل سريالي مي شود. اما پليس با وجود داشتن چندين مظنون و فقدان مدارک محکمه پسند قادر به خاتمه دادن به مسئله نيست. گري اسميت که به شدت به اين قضيه علاقمند شده خود را وقف پيگيري ماجرا مي کند. چند سالي مي گذرد و آوري که الکلي شده موضوع را رها مي کند. تاسک نيز بعد از ماجراهايي و با وجود باز بودن پرونده علاقه خود را به زودياک از دس مي دهد. اما گري اسميت با پيگيري هاي خود سرانجام قانع مي شود که قاتل را يافته است. اين فرد کسي نيست جز آرتور لي آلن که از مظنونين اصلي پليس بوده و در گذشته دستگير نيز و به علت فقدان مدرک آزاد شده بود. گري اسميت دو کتاب با موضوع زودياک منتشر مي کند و پليس يک بار ديگر به سراغ آلن مي رود. آلن دو روز بعد به مرگ طبيعي فوت مي کند. بعد از مرگ وي ثابت مي شود که دست خط او و نمونه دي ان اي وي با نمونه يافته شده در نامه هاي زودياک مطابقت ندارد...


چرا بايداين فيلم را ديد؟


قتل هاي زنجيره اي از پديده هايي است که با نزديک شدن به روزهاي آغازين قرن بيستم شکل گرفت. شايد تقدير اين بود که هويت اولين قاتل سريالي کشف نشود يا کشف آن سال ها به طول بينجامد تا ضرروت تجهيز نيروي پليس به علم و تکنولوژي مدرن رخ بنمايد. اولين قتل هاي زنجيره اي در انگلستان صورت گرفت. مردي که به جک شکم پاره کن يا جک قصاب معروف شد، شروع به کشتن فواحش لندن کرد. جستجوي کارآگاه هاي اسکاتلنديارد سال ها طول کشيد و مظنونين زيادي دستگير شدند. اما هنوز بسياري از مورخين و کارشناسان اعتقاد دارند که قاتل واقعي هرگز شناسايي و دستگير نشد. هفت دهه بعد در آن سوي اقيانوس، قاتل ديگري که خود را زودياک مي ناميد، شروع به کشتار انسان هاي بيگناه کرد. انگيزه او با جک شکم پاره کن تفاوت بسياري داشت، ولي خيلي زود به دليل ناکامي مامورين پليس در يافتن وي تبديل به دومين فرد مشهور فهرست آدم کش هاي ناشناس-پس از جک-شد. افراد پليس نيز نسبت به اوايل قرن بيستم مجهزتر و کارآزموده تر بودند. ولي اين قاتل نيز با وجود مبادرت به قتل هايي ديگر در طول يک دهه، هرگز شناسايي و دستگير نشد. ظهور چنين جنايتکاراني بر ضعف هاي موجود در دستگاه پليس و قوه قضاييه و لزوم بازسازي و تجهيز آنها صحه گذاشت. اما همان گونه که جک قصاب تبديل به اسطوره اي ابتدا محلي و سپس جهاني شد، زودياک نيز مهر خود را بر دوران خود و دهه هاي بعد زد. با فاصله کوتاهي از اولين قتل ها، تام هنسون با شرکت هال ريد و باب جونز در سال ١٩٧١ فيلمي به نام زودياک قاتل ساخت. اما فيلم دان سيگل به نام هري کثيف که بعد از اين فيلم در همان سال و با اشاره اي مبهم به ماجراهاي زودياک/منطقه البروج[با بازي اندرو رابينسون] به نمايش در آمد، شهرت بيشتري کسب کرد. قاتل در اين فيلم خود را عقرب/ Scorpioنام داده بود، که اشاره اي صريح به زودياک بود. در سال ١٩٧٧ اولين رمان به شخصيت محوري زودياک کليف اسميت جونيور نوشته شد و در طول دهه هاي گذشته اين تعداد به شش کتاب ديگر رسيد. در اوايل دهه ١٩٩٠ اولين داستان گرافيکي بر اساس اسن شخصيت توسط استيون فريل نوشته و در انگلستان منتشر گرديد. زوياک تاثير خود را بر موسيقي پاپ نيز گذاشت و در همين دوره آلبوم هايي متعددي با نام زودياک قاتل يا قتل هاي هاي زودياک منتشر شد. تلويزيون نيز در سال ١٩٩٦ با اختصاص دادن اپيزودي از ماجراهاي پليس سن فرانسيسکويي"نش بريجز" دان جانسون را به شکار مقلد زودياک فرستاد. در پايان همين قسمت زودياک واقعي با نش تماس تلفني مي گرفت. اين ارجاعات در سريال هاي ديگري نيز تکرار شد.در ١٩٩٠ قسمت سوم جن گير اشاراتي نه چندان مستند به ماجراي زودياک داشت. در ١٩٩٦ نيز فيلم تلويزيوني The Limbic Region [با شرکت ادوارد جيمز الموس]که بر اساس کتاب رابرت گري اسميت ساخته شده بود، به نمايش در آمد. در سال ٢٠٠٠ فيلم کوتاهي با نام قاتلي در لباس مبدل نيز در شهر وايه خو[يکي از محل هاي واقعي جنايت] توسط گروهي فيليپيني ساخته شد که ماجراهاي آن در زمان حال رخ مي داد. فيلم بعدي زودياک قاتل نام داشت که توسط يولي لامل در ٢٠٠٥ ساخته شد و باز هم به بازي موش گريه ميان زودياک واقعي و يک مقلد مي پرداخت. در سال گذشته نيز فيلم زودياک به کارگرداني الکس بالکلي، درباره ماجراهاي کارآگاهي خيالي که مسئول پيگيري پرونده قتل هاي وايه خو شده بود، به نمايش در آمد. هيچ کدام از اين فيلم ها-به غير از مورد آخري- به حوادث و رخدادهاي واقعي اعتناي چنداني نداشتند. وجود قاتلي مرموز که شايد هنوز زنده باشد، محملي براي خلق هيجان و تنش بود. اما فينچر بر خلاف پيشينيانش سعي دارد همه حوادث را از ديد فردي که در آن دوره زيسته و زندگي خود را وقف تعقيب زودياک کرده، نمايش دهد. رابرت گري اسميت که از نزديک با کارآگاه و خبرنگار مسئول پرونده در تماس بوده و دو کتاب نيز درباره همين موضوع به چاپ رسانده است. ديويد فينچر با فيلم هاي قبلي خود از جمله هفت نشان داده که کارگرداني آشنا به موضوع قاتلين سريالي است. طبيعي است سرگذشت قاتلي واقعي که اعمالش چند دهه سن فرانسيسکو را در وحشت فرو برده- و از همه مهم تر حضور و وجود انسان هايي که تعقيب او را تبديل به تنها کار و وسوسه ذهني خود کرده اند- مي تواند دستمايه خوبي براي وي باشد. زودياک با فاصله اندکي از فيلم بالکلي اکران شد و از نظر دورنماي قصه چيز تازه اي براي تماشاگر ندارد. به همين علت با وجود اين که فيلم محصولي ٨٥ ميليون دلاري است و کارگرداني چون فينچر در پشت دوربين قرار دارد، از نظر تجاري با شکست روبرو شد. ديويد لئو فينچر متولد ١٩٦٢ دنور، کلرادو در زمان وقوع قتل ها دانش آموزي بيش نبود. يقيناً او نيز به همراه بسياري مفتون اعمال اين آدم کش رواني شده و گزارش کارهاي وي را با دقت دنبال مي کرده است. به نظر مي رسد که فينچر بعد از چندين دهه از وراي روايت گري اسميت در حال بازخواني ماجراي زودياک است. ساختار کرونولوژيک فيلم، حضور شخصيت هاي واقعي و ريتم کند و سنگين فيلم نيز حکايت از همين دارد. چيزي که مي تواند تماشاگر آشنا با پيشينه او در ساخت فيلم هاي مهيج جنايي[هفت و بازي-حتي باشگاه مشت زني] را از سالن فراري دهد. اما مطمئن باشيد اگر کمي حوصله به خرج داده و تا پايان اين فيلم تقريباً سه ساعته را تماشا کنيد؛ صاحب تجربه اي گرانقدر در شناخت رفتار آدمي خواهيد شد. يعني همان چيزي که الهام بخش زودياک در انجام قتل هاست: خطرناک ترين بازي که توسط خطرناک ترين موجود زنده صورت مي گيرد؛ يعني شکار انسان توسط انسان!ولي آن چه در روايت فينچر از نظر تاريخي اهميت دارد، ابطال دلايل يافته شده توسط رابرت گري اسميت و ادعاهاي او است که آرتور لي آلن را زودياک معرفي مي کند. فينچر در طول پنج سال گذشته و پس از اتاق امن که در مقايسه با فيلم هاي پيشين او قدمي به جلو محسوب نمي شد، فيلم ديگري نساخته است. بنابر اين توقع دوستداران وي و منتقدانش هنگام تماشاي زودياک، مواجهه با فيلمي بسيار قوي تر بود. اميدي که چندان فرجام خوشي نمي يابد. شايد دليل آن صادق بودن بيش از حد فينچر به ماجراهاي واقعي باشد که سبب ملال آور بودن فيلم شده است. هر چند داراي ارزش هايي روايي بالايي است و فضاسازي فينچر در داستاني که محدوده زماني گسترده اي را شامل مي شود، بي اغراق درجه يک محسوب مي شود. اما حضور هنرپيشه اي چون جايلنهال در نقش اصلي-با وجود تبحرش در بازيگري- به دليل فيزيک نامناسب که قادر به جذب همدلي تماشاگر نمي شود[بر خلاف رابرت داوني جونيور و حتي مارک روفالو] باعث شده تا تحقيقات پر افت و خيز و چند ساله گري اسميت و فيلم فينچر کسالت آور و عاري از هيجان لزمه فيلمي هاي جنايي/خبرنگاري يا کارآگاه خود خوانده شود. همين امر وقتي آوري پيشنهاد همکاري با او را رد مي کند[فراموش نکنيم که رابطه اين دو در گذشته نيز از گفتگوهاي معمولي چندان فراتر نرفته] باعث تعجب تماشاگر نمي شود. تمامي سعي فينچر به شکلي آگاهانه معطوف به روانشناسي تعقيب کنندگان زودياک شده و شخصيت هايي فوق العاده عميق نيز خلق کرده است. اما بازي که اين بار او براي شرکت در آن از بيننده دعوت مي کند، بسيار بالغ تر و دور از دسترس تر از بازي[١٩٩٧] ده سال قبل اوست. تنها مزيت فيلم دعوت از تماشاگران به جستجوي اينترنتي يا مطالعه منابع نوشتاري درباره زودياک است. با اين حال اگر شيفته کارهاي فينچر هستيد، غلفت در تماشاي آخرين کار-حتي با داشتن عذر موجه- خطايي نابخشودني است!ژانر: جنايي، درام، مهيج.
براي مشاهده عکسهايي از اين فيلم اينجا را کليک کنيد

لينکهاي دانلود: (نسخه اورجينال و به زبان انگليسي)

وزير ارشاد : سنتوري قابل نمايش نيست

وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، در جديدترين موضع‌گيري خود اعلام كرد: فيلم سنتوري قابل نمايش نيست. وزير فرهنگ و ارشاد اسلامي، در جديدترين موضع‌گيري خود، خيلي صريح و شفاف نظر خود را درباره فيلم سنتوري و دليل توقيف آن اعلام كرد. محمد حسين صفار هرندي روز چهارشنبه بعد از ظهر ميهمان روزنامه جام جم بود. در بخشي از جلسه يكي از خبرنگاران «جام جم» درباره علت توقيف فيلم سنتوري سوال كرد و وزير نيز در پاسخ او گفت: فيلم سنتوري در حال حاضر قابليت نمايش ندارد و تغييراتي هم كه در آن اعمال شده مناسب نبوده است.
وزير ارشاد در توضيح توقيف اينكه چرا فيلمي كه پروانه ساخت گرفته، در جشنواره شركت كرده و پس از دريافت پروانه نمايش در نوبت اكران قرار گرفته؛ گفت: فيلمنامه سنتوري سال 81 با نامي ديگر به معاونت سينمايي ارائه شد اما به دليل مشكلاتي كه داشت نتوانست مجوز ساخت دريافت كند. اما حالا كه فيلم ساخته شده ، قابليت نمايش عمومي ندارد. زيرا برخي معتقدند فيلم با فيلمنامه‌اي كه مجوز گرفته متفاوت است. البته نمايش فيلم‌هايي كه قابليت اكران عمومي ندارند در جشنواره فيلم فجر، يادگار سالهاي قبل است كه من با آن مخالف هستم.
وي تصريح كرد: نمايش سنتوري در جشنواره دليلي براي نمايش عمومي آن نيست و معتقدم فيلمي كه قابليت اكران عمومي ندارد نبايد در جشنواره هم نمايش داده شود.
وزير ارشاد در پاسخ به سؤالي درباره سخنان جواد شمقدري هم گفت: تمايلي ندارم وارد «ديالوگ بي‌خاصيت» شوم.
او سپس يك بيت شعر از سعدي خواند:
زبان بريده، نشسته به كنج صم بكم
به از كسي كه نباشد زبانش اندر حكم
اين در حالي است كه روزنامه كيهان در تحليلي نسبت به اين فيلم اينگونه اظهار داشته كه دقت نظر و هوشياري مسئولان باعث مي شود تا سينماي كشور از مهلكه اي ديگر جان سالم به در برد.
نخست) در حاليكه قرار بود فيلم سنتوري آخرين ساخته داريوش مهرجويي از اويل مرداد ماه در سينماهاي تهران به نمايش درآيد، فيلم محاكمه ساخته ايرج قادري به شكلي ناگهاني جايگزين آن شد. بخشي از دست اندركاران سينما در واكنش به اين جا به جايي و گسترش اين شايعه كه فيلم سنتوري جهت بازبيني مجدد به هيات نظارت بر فيلم ارجاع شده است، خواستار پاسخگويي صريح مسئولان سينماي كشور به اين پرسش شدند كه چگونه مي توان مانع از اكران فيلمي شد كه مجوز قانوني اكران دريافت كرده است!؟
تاريخ سينماي كشور گوياي اين واقعيت است كه سينماي پس از انقلاب در طول حيات
نه چندان پر سابقه اش بارها شاهد بروز چنين اتفاقاتي و متعاقب آن مطرح شدن پرسش هايي از اين دست بوده است. اوج چنين وقايعي را نيز مي توان در فاصله سال هاي 1378 تا 1384 جستجو كرد. سال هايي كه دلسوزان نظام و علاقه مندان به فرهنگ غني ملي، جامعه و مسئولان سينمايي را نسبت به رشد و گسترش باورهاي منحط وارداتي هشدار مي دادند و خواستار مقابله با توليداتي بودند كه ارمغاني جز از خودبيگانگي و حقارت در پي نداشتند.
در حقيقت مخالفت با اكران توليداتي چون نوبت عاشقي، تحفه هند، آدم برفي، ديدار، پارتي،
خانه اي روي آب، زندان زنان، مارمولك و... در فضا و شرايطي شكل مي گرفت كه مردم متدين و هنر دوست كشور به اين باور مي رسيدند كه مسئولان سينمايي كشور آنچنان كه شايسته است از باورها و اعتقاداتشان صيانت نكرده اند لذا خود بايستي آستين ها را بالا بزنند.
در اينكه گاهي مردم متدين ايران در حفظ و صيانت از دستاوردهاي نظام گاه از مسئولان اجرايي كشور هوشيارانه تر و جلوتر گام برداشته اند جاي شبهه اي نيست از اين رو نه تنها نمي توان بر آنان نسبت به بروز چنين واكنش هايي خرده گرفت بلكه همان گونه كه امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب بارها به آن اشاره فرموده اند، مسئولان كشور بايد سپاسگذار حضور فعالانه مردم در صحنه اجتماع باشند چرا كه مرگ يك جامعه زماني فرا مي رسد كه مردم نسبت به روند جريان امور آن بي تفاوت باشند. به عبارت ديگر اگر هوشياري و درايت مردم نسبت به اوضاع و شرايط فرهنگي در سال هاي گذشته به اين شدت نبود، معلوم نبود جامعه هم اكنون در چه وضعيتي قرار داشت.
با پيروزي دولت موسوم به اصلاحات در سال 1376، عرصه سينماي كشور همچون ساير
عرصه هاي فرهنگي دستخوش تغيير و تحولات بنياديني شد از جمله آنكه شوراي تصويب فيلمنامه كه نقش مهمي را در كنترل و ارزيابي توليدات آتي سينما بر عهده داشت بدون هيچ مستند قانوني به حاشيه كشانده شد و توليد آثاري كه تا پيش از اين به دلايل مختلف از ساخت آنها جلوگيري مي شد، آزاد شد. اين آزادي حتي در مورد اكران توليدات ممنوع از اكران نيز اعمال شد.
اكران فيلم هاي بانو، آدم برفي و ديدار و همچنين توليد فيلم دو زن، نخستين دستاورد سياست هاي دولت جديد بود. حاصل سياست هاي دولت جديد در سال هاي بعد توليد و اكران آثاري بود كه در بسياري از موارد عواطف مردم متدين را جريحه دار مي ساخت تا آنجا كه به انحاء مختلف خواستار جلوگيري از اكران چنين فيلم هايي
مي شدند. اين موضوع به خصوص در سال هاي پاياني دور دوم دولت اصلاحات باعث ايجاد ترافيك سنگيني از توليداتي شد كه به دلايل مختلف از جمله افزايش احتمال تنش هاي مردمي غير قابل اكران تشخيص داده شدند.
صدور فله اي مجوز اكران اين آثار در ما ه هاي پاياني دولت اصلاحات نشان داد كه اين تشخيص نه از آن جهت بود كه مسئولان هيات نظارت به اشتباهات خود در تصميم گيري هاي مغاير خود با خواست و منافع ملي پي برده بودند بلكه ابزاري جهت جلوگيري از گسترش اعتراضات مردم محسوب مي شد.
هيات نظارت بر سينماي حرفه اي دولت نهم با پنج عضو از دولت قبل و پنج عضو جديد با هدف ارتقاء سينما و تحقق آرزوي سينماي ملي كار خود را آغاز كرد. تلاش بي وقفه اعضاي هيات جديد در ايجاد تطابق هر چه بيشتر مفاهيم توليدات با منافع ملي اگر چه قابل چشم پوشي نيست لكن سكوت اعضاي اين هيات در مواجهه با مجوزهاي فله اي فيلم هايي كه در پايان كار دولت هشتم صادر شده بود موجب شد تا سينماي ايران شاهد اكران آثاري باشد كه كوچكترين سنخيتي با آمال و آرزوهاي منطبق بر سينماي ملي نداشتند.
اكران فيلم هاي مكس، ازدواج به سبك ايراني، طبل بزرگ زير پاي چپ، عروس خوش قدم و... كه در اين فهرست جاي داشتند باعث شد تا وزير محترم فرهنگ و ارشاد اسلامي نيز بارها بر بي محتوا و غير قابل دفاع بودن اين آثار تاكيد كند.
نتيجه اين سهل انگاري نيز به اكران فيلم نقاب انجاميد. فيلمي كه اكران آن موجبات خشم و نارضايتي قشر وسيعي از جامعه را به دنبال داشت و حوادثي را در پي داشت كه بيان آن در اين مجال ميسر نيست.
سنتوري قصه زندگي جوان نوازنده و خواننده اي به نام علي است. از موقعي كه اعتياد علي به مواد مخدر افزايش پيدا كرده و شبها مست و پاتيل و يا نشئه از مصرف زياد مواد به خانه باز مي گردد، هانيه همسرش ديگر تمايلي به زندگي مشترك با او ندارد. علي خاطرات خود را مرور مي كند و در لابه لاي آن روزهايي را به ياد مي آورد كه در اوج محبوبيت، رهبري گروه اركستري را برعهده داشت كه طرفداران بسيارش براي حضور و شركت در آن رقابت مي كردند.
در يكي از همين مراسم بود كه هانيه را براي نخستين بار ملاقات كرد و از آن پس هانيه به بهانه آموزش سنتور ارتباطش را با او گسترش داد تا آنجا كه به ازدواجشان انجاميد. اما ديري نپائيد كه اعتياد به مواد مخدر اوضاع مالي آنان را در شرايط بحراني قرار مي دهد و هانيه را مجبور به انجام كار در بيرون از منزل مي كند.
علي هم كه آدم شكاكي است، هانيه را متهم به ارتباط با يك ويالونيست مي كند كه او را رقيب خود مي داند و از اينجا است كه زندگي آنان در شيب تند نكبت و سياهي مي افتد تا آنجا كه هانيه طلاق مي گيرد و علي برخلاف ميل باطني اش مجبور مي شود كه از پدر و مادرش كه او را به خاطر علاقه به موسيقي از منزل بيرون كرده و حتي در مراسم ازدواج وي نيز حضور نيافته بودند، كمك مالي بگيرد. پدر كه از وضعيت اسف بار علي آگاه شده به كمك او مي شتابد و او را به يك مركز بازپروري مي برد، جايي كه علي آرام آرام گذشته خود را بازيافته و با برگزاري كنسرت در آنجا، خاطراتش را زنده مي كند.
دست اندركاران تهيه فيلم سنتوري با پشت سر گذاشتن يك برزخ چهارساله سرانجام فيلمي را توليد كردند كه بخش اعظم آن به دليل استفاده از صداي چاووشي (خواننده اي كه بنا به دلايلي از خواندن منع شده است) قابليت اكران نداشت. از عجايب روزگار آنكه فيلم سنتوري در چنين شرايط معلومي، مجوز اكران در جشنواره فيلم فجر را مي گيرد گو اينكه در طول جشنواره فجر، مي توان بر نقض قوانين و مصالح مملكت و يا حتي معصيت و گناه چشم پوشيد و يا اينكه خون مخاطبان جشنواره فجر رنگين تر است!!
صرف نظر از بحث صداي چاووشي در فيلم، بحث تقابل نظام و جامعه با هنر و هنرمند، موضوعي است كه در فيلم مورد توجه قرار گرفته است. علي ، جوان مستعدي است كه از راه نواختن سنتور و خواندن آواز به شهرت دست يافته است. وي اگر چه تلاش كرده تا با فاصله گرفتن از مسائل حاشيه اي، زندگي بي دغدغه و آرامي براي خود ايجاد كند اما پدر علي نماد قشر متدين جامعه كه از قضا از دست اندركاران نظام نيز هست، به دليل آنكه ساز را حرام مي داند، علي را از منزل اخراج كرده و حتي حاضر نشده در مراسم عروسي او نيز شركت كند.
از سوي ديگر همانگونه كه هانيه، همسر علي به آن اشاره مي كند، فضاي خشن و تهوع آور جامعه و عدم توجه مسئولان به وضعيت هنرمندان باعث مي شود كه علي، نماد قشر هنرمند جامعه خيلي زود از جاده سلامت خارج شده و راه اعتياد را در پيش گيرد. آن دسته از هنرمندان نيز كه سالم مانده اند مثل هانيه براي ادامه زندگي راهي كشورهاي خارجي مي شوند.
در واقع كارگردان در فيلم خود به صراحت از دو عامل جزم انديشي قشر متدين جامعه و همچنين بي توجهي مسئولان فرهنگي كشور به عنوان مسببين اصلي نابودي هنر در كشور ياد مي كند. انتقاد از قشر متدين جامعه آنگاه رنگ و بوي توهين و افترا به خود مي گيرد كه دوربين كارگردان بارها بر روي شمايل حضرت علي(ع) آويخته در منزل پدر و مادر علي زوم مي كند، خانواده كم خردي كه در عين بهره بردن از ثروت بيكران، فرزندشان كه نماد قشر جوان و هنرمند جامعه است به فلاكت و بدبختي دچار است.
از ديگر سو پوشش علي در سراسر فيلم عبا است. از آنجا كه عبا نماد پوشش قشر روحانيت و همچنين قشر متدين جامعه هنگام عبادت است وقتي اين پوشش بر تن فردي قرار
مي گيرد كه بر اثر بي توجهي و دگم انديشي ها در مسير قهقرايي زندگي قرار گرفته است، نخستين چيزي كه به ذهن مخاطب متبادر مي شود، سايه سنگين يك پوشش مذهبي بر زندگي جواناني است كه به اجبار در مسير نابودي قرار گرفته اند.
قابل تامل تر آنكه وقتي پدر علي براي نجات فرزندش به محل اجتماع معتادان كه خيل كثيري را شامل مي شوند، وارد مي شود علي رغم پست و منصب دولتي خود كه در واقع نمادي از مسئولان نظام است، تنها و تنها به فكر نجات فرزند خود است گو اينكه نجات جان آن جماعت كوچكترين اهميتي براي وي ندارد!! آنچه كه در مجموع بايد به آن اشاره كرد آنكه فيلم سنتوري بي شك با حال و هواي سال هاي ابتدايي دهه هشتاد ساخته شده است يعني سال هايي كه برخي هنرمندان بر سر توهين و افترا به نظام و مسئولان به رقابت مي پرداختند و حتي چنين توهين هايي گاه مايه مباهات شناخته مي شد.
فيلم سنتوري بي هيچ مشكلي از هيات نظارت بر اكران فيلم مجوز اكران دريافت مي كند لكن دقت نظر و هوشياري مسئولان باعث مي شود تا سينماي كشور از مهلكه اي ديگر جان سالم به در برد. پرسشي كه در اين ميان شكل مي گيرد آنكه به راستي چه زمان مردم ايران
مي توانند به اين درجه از يقين و اطمينان دست پيدا كنند كه مسئولاني را در سينماي كشور دارند كه در تصميم گيري هاي خود، حداقل ترين خطاها را مرتكب مي شوند
.

شهر مرزي


نويسنده و کارگردان: گرگوري ناوا. موسيقي: گريم ريول. مدير فيلمبرداري: رينالدو ويلالوبوس. تدوين: پادريس مک کينلي. طراح صحنه: ميگوئل آنخل آلوارز. بازيگران: جنيفر لوپز[لورن آدرين]، مايا زاپاتا[اوا خيمه نز]، آنتونيو باندراس[آلفونسو دياز]، سونيا براگا[ترزا کاسيلاس]، مارتين شين[جورج مورگان]، زايده سيلويا گوتيه رز[لوردس خيمه نز]، ايرنئو آلوارز[دومينگو اسپارزا]، رنه ريورا[اريس رودريگز]، خوآن ديه گو بوتو[مارکو سالانکا]. ١١٥ دقيقه. محصول ٢٠٠٦ آمريکا، انگلستان. لورن آدرين خبرنگاري آمريکايي است که از سوي سردبيرش جورج مورگان براي نوشتن مقاله اي تحقيقي درباره تجاوز و قتل زنان در شهر مرزي سيوداد خوارز مکزيک تحت فشار است. مورگان اين کار را شرط رسيدن آدرين به مقامي بالاتر قرار داده است. آدرين از روي اجبار و اکراه به خوارز مي رود و با همکار و محبوب قديمي اش آلفونسو دياز-روزنامه نگاري محلي- تماس مي گيرد. آلفونسو که سال ها قبل توسط لورن ترک شده، دل خوشي از بازگشت وي ندارد. اما براي يافتن علت و مسببين قتل ها با اکراه به وي کمک مي کند. بزرگ ترين سر نخ آنها دختر جواني به نام اوا است که پس از تجاوز زنده به گور شده، اما نجات يافته و براي رسانيدن صدايش به گوش مقامات به سراغ روزنامه آلفونسو آمده است. ولي ظاهراً رئيس پليس شهر از پيگيري ماجراي قتل ها خشنود نيست و با فرستادن مامورين اش به سراغ دياز و خانواده اوا به آنها مي فهماند از پيگيري ماجرا منصرف شوند. لورن اوا را از چنگ مامورين فراري داده و با خود به هتل و سپس خانه اي امن –متعلق به زني ثروتمند و خير به نام ترزا کاسيلاس- مي برد. جستجوي او براي شناسايي و يافتن حمله کنندگان به اوا باعث دستگيري دياز مي شود. تحقيقات لورن او را به سوي شرکت توليد مانيتور و تلويزيون رهنمون مي شود که اکثر قربانيان از کارگران بوده اند. همزمان دياز آزاد شده، اما در محل کارش کشته مي شود. لورن پس از آشنايي با مدير کارخانه و پي بردن به هويت متجاوزين مقاله اش را نوشته و براي مورگان مي فرستد. اما مورگان با وجود رضايت اوليه اش از چاپ آن منصرف شده است. به نظر مي رسد که راه براي نجات اوا و ديگر قربانيان بسته شده و تعلق قاتلين به طبقه بالا مانع از انجام هر کاري است. اما...چرا بايد ديد؟گرگوري جيمز ناوا متولد ١٩٤٩ سان ديه گو، کاليفرنيا نام چندان ناشناسي نيست. با دومين فيلمش El Norte در ١٩٨٣ موفق به دريافت جايزه بزرگ جشنواره مونترال و نامزد اسکار بهترين فيلمنامه شد. درام جنگي زمانه سرنوشت ساز[١٩٨٨] اولين فيلم آمريکايي اش اثري معقول و نسبتاً موفق بود که با درام خانواده من[١٩٩٥] دنبال شد. اما اولين همکاري اش با جنيفر لوپز در ١٩٩٧ بود که هر دو را به شهرت رسانيد. درام موزيکال سلينا که بر اساس زندگي سلينا کوئينتانيلا پرز خواننده تگزاسي ساخته شده بود ٨ جايزه معتبر و نامزدي گولدن گلاب بهترين بازيگر زن را براي آنها به ارمغان آورد. فيلم قبلي او چرا احمق ها عاشق مي شوند نيز فروشي معقول و جوايزي معتبر براي بازيگرانش به ارمغان آورد. اينک پس از يک دهه بار ديگر لوپز و ناوا در کنار هم قرار گرفته اند تا از وراي قصه اي مهيج به ماجرايي واقعي اشاره کنند. شهر مرزي بر اساس قتل هاي زنجيره اي ابتداي دهه ١٩٩٠ شهر سيوداد خوارز مکزيک-شهري صنعتي در نزديکي مرز ال پاسوي تگزاس- ساخته شده است و اشاراتي صريح به نقش صاحبان قدرت در اين منطقه در حل نشدن معماي قتل ها دارد. قتل هايي که به گواه سازمان عفو بين الملل، و فيلم که با حمايت همين سازمان و نهادهاي حامي حقوق زنان ساخته شده، تعدادشان متجاوز از ٥٠٠٠ نفر است. رقمي وحشت آور که افشاي آن مي توانست قرارداد منطقه آزاد آمريکاي شمالي[ North American Free Trade Agreement -NAFTA] را دچار مخاطره کند.اما شهر مرزي با وجود مهابت واقعه و ساختار قابل قبول آن فيلمي به سبک و سياق فيلم هاي افشاگرانه دهه هفتاد و نخ نماست که پيرنگ عاشقانه هاليوودي-با اندکي خويشتنداري- نيز دارد. برجسته ترين نقطه قوت فيلم فيلمبرداري رينالدو ويلالوبوس و طراحي صحنه آن است. حضور باندارس و لوپز نيز فقط با هدف جلب توجه تماشاگر توجيه پذير است و پيرنگ کليشه اي فرعي آن-رستگاري و تحول لورن آدرين که در پايان فيلم بعد از مرگ دياز تصميم به ماندن در خوارز و اداره روزنامه حلي گرفته- از تاثيرگذاري ماجراي قتل ها و دهشت شان مي کاهد. اگر بازيگراني نه چندان مشهور و هاليوودي با فيلمنامه معقول تر به کار گرفته شده بود، حاصل کار مي توانست بارها تاثيرگذارتر و حتي آگاهاننده تر باشد. ولي بي رحمي دنياي تجارت سرگرمي و صنعت سينما را دست کم نگيريد. شايد اگر همين اهداف مادي نبودند، چنين فيلمي اصلاً ساخته نمي شد. تا همين اندازه نيز که توانسته اند توجه کشورها و سازمان هاي بين المللي را به اين موضوع غم انگيز جلب کنند، جاي تشکر باقي است. تماشاي فيلم يقيناً براي خانم هاي آزاد انديش و آقايان طرفدار حقوق زنان تجربه اي لذت بخش خواهد بود و شايد پالايش دهنده!ژانر: جنايي، درام، مهج. لينکهاي دانلود: (نسخه اورجينال و به زبان انگليسي)http://rapidshare. com/files/ 41118125/ B1478o8417r1478d .Def.part1. rar http://rapidshare. com/files/ 41120517/ B1478o8417r1478d .Def.part2. rar http://rapidshare. com/files/ 41122900/ B1478o8417r1478d .Def.part3. rar http://rapidshare. com/files/ 41125949/ B1478o8417r1478d .Def.part4. rar http://rapidshare. com/files/ 41134773/ B1478o8417r1478d .Def.part5. rar http://rapidshare. com/files/ 41140267/ B1478o8417r1478d .Def.part6. rar http://rapidshare. com/files/ 41142189/ B1478o8417r1478d .Def.part7. rar http://rapidshare. com/files/ 41142452/ B1478o8417r1478d .Def.part8. rar
رمز فايل: ندارد
لينکهاي دانلود غيرمستقيم و از سايت رپيدشر مي باشد. براي آشنايي با نحوه دانلود از سايت رپيدشر (Rapidshare)
اينجا را کليک کنيد